بحرالغرایبی است این کسی که توی من است

بحرالغرایبی است این کسی که توی من است

بحرالغرایبی است این کسی که توی من است 150 150 modir

اردی‌بهشتی که توت‌ ببارد خیابان انقلاب

دستی توی دست من کم است

غور می‌کند میان ماندن و رفتن

در من نپیچ

در من کسی نیست که کسی باشد

سایه‌ام هم پشت سرم بد گفته

اگر دست انداخته دور کمرت

به هر چیزی غروب‌های بهار گیر می‌کند

تا دورتر رفته باشد

دستت انداخته‌

ریسه می‌رود زیر نور لامپ‌های صد

می‌خندد که گفتی

عاقبت توت ‌ها روی درخت گندیدن است

و بلیتش را مزمزه می‌کند

در بادگیرهای over the counter viagra یزد

در پروانه‌های به منجیل خوش آمدید

حتی شهری پاک شده از نقشه‌ها

به ماندنش دل نبند

روی بازوش خال‌کوبیده

که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار