ژوزف بالسامو

Someone Without Peers 538 1 - انتشار "کسی که مثل هیچکس نیست" در نشریه اسیمپتوت

انتشار “کسی که مثل هیچکس نیست” در نشریه اسیمپتوت

انتشار “کسی که مثل هیچکس نیست” در نشریه اسیمپتوت 538 378 logos

 یادداشت «کسی که مثل هیچکس نیست: چگونه ژوزف بالسامو آخرین کتاب جادویی زندگی‌ام شد» که فارسی ِ آن پیشتر در مجله شهرکتاب شماره  14 و ترجمه ایتالیایی آن در مجله اینترناسیوناله به چاپ رسیده بود، به انگلیسی ترجمه و در نشریه بین‌المللی ادبیات ترجمه «اسیمپتوت» منتشر شد

فارسی و ترجمه انگلیسی آن را اینجا بخوانید 

photo 2017 04 01 20 33 56 1170x658 - کسی که مثل هیچکس نیست

کسی که مثل هیچکس نیست

کسی که مثل هیچکس نیست 1280 1280 logos

چگونه ژوزف بالسامو آخرین کتاب جادویی زندگی ام شد

[fruitful_sep]

photo 2017 04 01 20 33 56 - کسی که مثل هیچکس نیستدوست نویسنده‌ای دارم که بسیار دیر و دور هم را می‌بینیم اما هر وقت به هم می‌رسیم راجع به کتاب‌های دوست‌داشتنی‌مان حرف می‌زنیم، بعد از مدتی برمی‌گردیم و حرف‌هامان را پس می‌گیریم. همیشه همین‌جور است برمی‌گردیم و نظرات‌مان را راجع به کتاب‌ها اصلاح می‌کنیم. با بی‌میلی این‌کار را می‌کنیم، چون این اصلاح یعنی یک وقتی مزخرف گفته‌ایم و تازه و بر آن مزخرف‌ها اصرار هم داشته‌ایم. مثلن دو هفته پیش برایم پیغام فرستاده بود که رمان سفر شب شعله‌ور آن‌قدر که دفعه‌ی پیش تعریفش را کرده بود تعریفی ندارد و نقد جلال بر کتاب (که قبلن به نظرش پرت و محافظه‌کارانه و از سر حسادت آمده بود) را دربست قبول دارد. با چه شکوهی از بارهستی کوندرا حرف‌زده بودیم، از این‌که چه‌طور توانسته بود نظرمان را نسبت به لذت‌جویی از زمان تغییر بدهد و بعد از دوازده سال که به هم رسیدیم اولین جمله‌مان این بود که همچین هم شگفتی نداشت و زندگی این حال را رایگان می‌دهد و کافی بود وقتی کتاب را می‌خواندیم آن‌قدر جوان نباشیم که فکر کنیم جهان قابل تغییر دادن است. یا چه قدر زمستان سخت کاداره برای‌مان جان‌کاه بوده و بعد که به هم رسیدیم فکر کردیم چه‌قدر راحت می‌شد همه‌ی آن احوال را همین‌جا و در همین زندگی تجربه کرد.

همیشه اما یک استثنا برای من وجود داشت. من داستانی داشتم که زندگی و آینده‌ام را ساخته بود اما با احتیاط هیچ‌وقت از آن حرفی نمی‌زدم. حرفی نمی‌زدم تا از این تنها داستان زندگی‌ام محافظت کنم. اولین‌باری که جادو شدم، اولین کتابی که نمی‌توانستم ترکش کنم و کار دیگری کنم. اولین نشانی از نشانه‌هایی که بعد مرا به نوشتن کشاند.

[fruitful_sep]

:در شهر کتاب بخوانید

شهر کتاب، ماهنامه ادبیات – شماره 14 – زمستان 95