یادم بیچتر بیرون رفت بی موبایل
بیکلید که برگردد
یادم رفت ببیند هممیهن بخرد یا شرق
ترس گم شدن ندارد
هر دری را باز کند خانهاش
هر زنی را بغل کند زنش
یادم از فراموشیاش هر روز که میبیندت آشنایی میدهد
شما همان خانمی نیستید که نیستید
زیر چتر من نبودید دیروز
زنی نیستید که زنی بود توی زنی توی زنی توی یک دست عروسک روسی
آنقدر جلوی کیوسک روزنامه میماند
تا حیران از بغلش بیرون بیایی
کسی با یادی که نیست چه میتواند کند