شاه بی بی سرباز
رمانی از ولادیمیر نابوکوف
ترجمه رضا رضایی
نشر ثالث
شاه بی بی سرباز
رمانی از ولادیمیر نابوکوف
ترجمه رضا رضایی
نشر ثالث
پرسش طوطیمگ: چند سال دیگر، وقتی به 1400 شمسی برسیم، رمان ایرانی صد ساله میشود.به نظر شما آیا طی این دورهی صدساله، رماننویسیِ فارسی رشدی درخور داشته، و جریانهای مختلف رماننویسی شکل گرفته است یا نه؟ چه علتهایی برای رشد یا عدم رشد رمان فارسی برمیشمارید؟
پاسخ پنجم
رمان فارسي جوان است، خيلي جوان است حتا از سينما و عكاسي و نمايش نامه نويسي فارسي هم جوان تر است. مقايسه اش با شعر و موسيقي كه ديگر مقايسه ي پيل و پشه مي شود. با همين قياس اگر به نسبت سينما نگاه كنيم رمان فارسي دستاوردي جهاني نداشته حتا ارتباط مناسبي با خوانندگان داخلي اش نداشته اما وضعش از نمايش نامه نويسي بهتر است. درواقع وضعيت نسبي نه خوب نه بدي داشته اما اين چشم انداز من از رمان فارسي نيست.
رمان فارسي فرصت هاي زيادي براي همه خواني داشته كه خودمان از دستش داده ايم، اسماعيل فصيح و حسينقلي مستعان دو فرصت از دست رفته ي همه خواني رمان فارسي است كه با خارشماري خود نويسنده ها از دست رفتند، نويسندگاني كه تصورشان از ادبيات آن بود كه خودشان مي پسنديدند نه آن چه مخاطب مي پسنديد.
نكته ي اصلي در رمان فارسي اين است كه گونه هاي مختلف را تجربه نكرده و در طي اين صد سال جوري از رمانس اجتماعي را بازتوليد كرده. دايم رمان هايي مي خوانيم كه در بستر حوادث اجتماعي اين صدساله عشق هاي از دست رفته و جواني هاي از دست رفته را شرح مي دهند. نمونه هاي درخشاني مثل سووشون و سمفوني مردگان با همين الگو نوشته شده اند و رمان هاي بد و ضعيف فراوان. نتيجه اين كه در اين صد سال رمان هايي بسيار شبيه به هم داريم و نادره هاي متفاوت هم به چوب تفاوت شان از اين قالب رانده ايم اما باز اين چشم انداز من نيست.
رمان فارسي با همه ي مشكلات و ادباري كه گرفتارش است به لحاظ مضمون از سينمامان جلوتر است، اگر رمان ها خوانده نمي شوند به اين معنا نيست كه نوشته نمي شوند. سينماي ما در اين صدساله با همين داستان هاي رمانس اجتماعي توانسته دنياگير شود پس چرا ادبيات مان نتواند. درواقع بسياري از داستان هايي كه در سينما مخاطب جهاني را جذب مي كند قبلن در رمان فارسي گفته شده يا هم زمان نوشته شده، رمان فارسي بايد دنبال ابزارهاي ارايه برود.
ورود فيلم به ايران همراه قانون هاي حقوق مولف بوده و براي خريد دوربين پخش فيلم تا حلقه هاي فيلم بايستي حقوق مولف و مخترع پرداخت مي شده در حالي كه ادبيات بدون اجازه و تنها با نيت مترجم وارد مي شده، اين باعث شده رمان خارجي هميشه به رمان فارسي از لحاظ عده و عده برتري داشته باشد. بهترين رمان هاي بهترين رمان نويس هاي جهان در مقابل رمان هايي از نويسنده هاي ايراني، اين نابرابري ذائقه ي خواننده ي ايراني را به سمت آن كيفيت ارزان رمان خارجي برده، خرده اي هم به اين نمي شود گرفت اما اين وضع براي نويسنده واقعن نبردي نابرابر است، در اين نبرد نابرابر به نظرم رمان فارسي بسيار سربلند بوده يك بازنده ي سربلند اما باز اين چشم انداز من نيست.
رمان فارسي بايد. ابتدا سنگرهاي همين جا را فتح كند، بايستي همين جا خواننده داشته باشد در ساحت خوانندگان فارسي خوان و بعد براي بازار منطقه اي دورخيز كند، براي خوانندگاني با فرهنگ هاي نزديك و بعد بازار جهاني.
رمان فارسي بايستي متنوع شود براي سليقه هايي كه ديگر فقط رمانس اجتماعي نمي پسندند.
رمان فارسي بايد خودپالايانه عمل كند يعني رمان ضعيف و متوسط توسط ناشرها چاپ نشود چون اين رمان ضعيف و متوسط توسط خواننده كنار شاهكارهاي ادبيات جهان مقايسه مي شود و همين باعث مي شود رمان فارسي دايم بي كيفيت تر به نظر برسد.
رمان فارسي بايد خودش را به سينما تحميل كند تا سينما بستري براي تبليغ آن شود.
وضع رمان فارسي بعد صدسالگي بهتر مي شود اين بيش از آن كه چشم انداز من باشد اميد من است.
منبع: قدس آنلاین | دوشنبه 3 شهریور 93
چطور میشود یک نویسنده دیگران را در خاطرات شخصی اش سهیم کند؟
– فکر میکنم اینها خاطرات نسلی است نه خاطرات شخصی. من چیزهایی را نوشتهام که برای نسلِ ما اتفاق افتاده نه برای شخصِ من. بسیاری از این خرده داستانها را من از آدمهای دور و برم شنیدهام، اما همه را در شخصیت داستانها که اسمش محمد طلوعی است مجموع کردهام.
چطور تربیتهای پدر نوشته شد؛ داستان هایی با محوریت پدر…
– رابطه با پدر همیشه در داستانهای ایرانی کلیشه ای بوده، پدر سرچشمه قدرت و حیات است و پسر فرمانبر و پسروی این قدرت. در داستانهای مدرن هم این رابطه تقلید شده، اما بعضی سعی کردهاند این پسرکشی را پس بزنند. یکی از اولین داستانها که این رابطه را تغییر داده داستان جشن فرخنده جلال آل احمد است. پسرِ آن داستان بدونِ اینکه بداند پدرش حق دارد یا نه رفتارش را تعریف میکند. این اولین جا در داستان مدرن است که پسر، پدرش را تأیید نمیکند و بیطرفانه و بدونِ احساسات فقط نقلش میکند. در داستانهای من پسر پیشتر از این موضع میرود و پدرش را و شکل زندگی اش را نقد میکند. پسر شیوه زندگی پدر را قبول ندارد و در ابراز آن هم تلاشی نمی کند، حتی انگار در مراوده با پدر به صلح رسیده است؛ البته این روندی است که در طول داستان شکل گرفته است. تنشِ بین پدر و پسر از داستان اول تا آخر کم میشود و انگاربا هم به تفاهمی نانوشته میرسند.
شما در داستانهای قبلی تان هم به تاریخ توجه خاصی داشتید. به نظر میرسد در این داستان هم به صورت نمادین سراغ تاریخ رفته اید. آیا پدر را به عنوان نمادی از تاریخ که در زندگی همه ما وجود دارد به کار گرفته اید یا فقط آن را به عنوان یک عنصر دراماتیک که بازهم همه ما تجربه بودن و همراهی با این عنصر را داریم، در نظر گرفته اید؟
– تاریخ، سرنخِ تمام داستانهای این مجموعه است. تاریخ این چند دهه که در رفتار و سکنات پدرِ داستان حلول کرده است. نسلی سرگردان بین آرمانهای اجتماعی و واقعیتهای اجتماعی که رفتاری چندگانه در آنها ایجاد کرده است. درستش این است که این مجموعه بیشتر از این که داستانهای شخصیت جوان داستان باشد فکر میکنم مرثیه ای باشد برزندگی پدرهای زمانه ما.
پدری که در داستانهای شما تصویر شده پدری خوشگذران و تقریباً بیمسؤولیت است که نمونهاش در همه ادوار تاریخ دیده میشود. چرا خواستید این چهره پدر را نشان دهید؟
– پدر داستانهای من نه بی مسؤولیت است نه خوشگذران، آدم جاه طلب ملون الحالی است. مثل همه آدمهای دور و بر ما. آدمی است که میخواهد به سبک خودش زندگیاش را تغییر دهد، اما هیچ وقت نمیتواند از دامِ معمولی بودن، فرار کند. همین است که دایم خودش را به در و دیوار میزند و کارهایی میکند که از نظر دیگران عجیب است.
فکر میکنید داستانهای مجموعه تربیتهای پدر اتوبیوگرافی است یا به قول خودتان ماکیومنتاری (مستندنمایی جعلی)؟
– داستانهای این مجموعه با اسمهای واقعی و آدمهای واقعی نوشته شده، اما تقریباً تمام آدمها جعلیاند، یعنی آدمهایی با این اسم، ظاهر و خلقیات دور و بر من وجود دارند، اما این کارها که در داستانهای من میکنند ازشان سرنزده و برنمی آید. در واقع من با آن آدمها داستان ساخته ام. نویسندهها دایم درگیر این هستند که ثابت کنند شخصیتها و ماجراها را از زندگی واقعی شان برنداشته اند اما من ابایی نداشتهام که اسم خودم را بر شخصیت بگذارم و داستان را تعریف کنم. اگر داستانها را با اسامی دیگری مینوشتم، باید به همه توضیح میدادم که این فرد من نیستم یا آن یکی پدرم نیست یا هر آدمی که اسم میبرم مثلی در جهان ندارد، اما حالا که این دست آویز دستِ کسی نیست و از ماجراهای داستانها هم معلوم است که این همه اتفاق نمی تواند برای یک نفر بیفتد، دیگر سرنخی نمانده تا منتقد و خواننده بخواهد داستانها را با زندگی شخصی من تطبیق بدهد.
به نظر میرسد همه مدیومهای نوشتن که شما تا به حال آنها را تجربه کرده اید به کمک شما در تربیتهای پدر آمده اند . داستان، شعر، تصویر حتی نمایشنامه چطور به این نوع تلفیق در نوشتن رسیدید؟
– نمی توانم توضیح بدهم که چطور تجربه انواع نوشتن موقع داستان نوشتن به کار آدم میآید، اما میدانم که موقع دیالوگ نوشتن تمام دیالوگ هایی که در نمایش نامهها خوانده ام جلویم رژه میروند و موقع صحنه نوشتن تمام صحنههایی که در فیلمهای مختلف دیدهام. خیلی وقتها سعی میکنم، شبیه آن دیالوگها و صحنهها را ننویسم یا جاهایی به آن نمایشها و فیلمها تعریضی کنم، این انگیختگی نسبت به سینما و نمایش بسیار به کارم آمده است.
در این مجموعه زبان شما بر داستان غلبه پیدا کرده و مطمئناً یکی از دلایل جذاب بودن داستانها زبان آن است. چطور به این نوع استفاده از زبان رسیدید، انگار این زبان روایی و تالیفی، اختراع شماست.
– هیچ چیزی در ادبیات برای اختراع شدن نمانده، نویسنده فقط میتواند پا بگذارد جای پای نویسندههای گذشته، ولی خوب اندازه پای آدمها با هم فرق میکند و گاهی با آنچه قبلاً بوده قالب نمیشود. من در زبان دنباله روی بسیاری از نویسندههای ایرانی هستم، از نوشتههایشان بسیار آموخته ام و سعی میکنم زبان آنها را تقلید کنم، من از نوشتههای شمیم بهار، هوشنگ گلشیری، ابراهیم گلستان، ک. تینا تهرانی و بسیاری دیگر آموخته ام و همیشه سعی کردهام، با خواندن ادبیات کلاسیک اندوخته واژه و توان ترکیب سازیام را بیشتر کنم البته حواسم هست که در چه دوره ای مینویسم و سعی میکنم معاصریت زبانم را هم حفظ کنم.
با توجه به اینکه کتاب نخواندن آدمهای دورو برما دارد به معضل بزرگی تبدیل میشود فکر میکنید، چه اتفاقی باید رخ دهد تا فاصله مخاطب با ادبیات و بخصوص ادبیات داستانی کم شود؟
– آقای بیضایی یک جایی نوشته نویسنده نباید چیزی را بنویسد که خواننده میخواهد، بلکه باید چیزی را بنویسد که خواننده میخواهد، اما نمیداند که میخواهد. به نظرم این مهم ترین توصیه برای نویسندهها برای نوشتن چیزهایی است که فاصله را تا مخاطب کم میکند.
در خصوص داستان بعدی تان توضیح دهید؟
– یک رمان به اسم آناتومی افسردگی و یک مجموعه داستان به اسم هفت گنبد دارم که فضای هر دو با آنچه تا به حال نوشته ام متفاوت است.