وبلاگ

از بوسه های فراموش شده آخرین دیدار

از بوسه های فراموش شده آخرین دیدار 150 150 modir
نه مشت می شوی در دستانتنه فریادی که از گلویت بپاشدبا قدم های عصیان گر همیشگیمثل خودت که راه می رویاز چه گوارا انقلابی تریکافی است لبخند بزنی

تا از بین دندان هایت خشم ات بیرون بریزد

یا اشاره ی کوچکی

که سرنیزه ها به خاک می افتند

دخترک هزار ساله در انقلاب آغوش من

می شود بوسه ها را

در صندوق های فشنگ برایت فرستاد

یا نامه هایی که هرگز به دست ات نمی رسند

بگذار همه بگویند

جنبش های مسلحانه محکوم به شکست اند

تو تفنگ ات را بردار و

به من شلیک کن


 

خاطرات بند باز/ چاپ 1382 / نشر سیم سا