كتاب‌ها

photo 2017 09 03 12 08 39 1170x658 - با هم بخوانیم: مطالعه گروهی کتاب آناتومی افسردگی در فرهنگسرای فردوس

با هم بخوانیم: مطالعه گروهی کتاب آناتومی افسردگی در فرهنگسرای فردوس

با هم بخوانیم: مطالعه گروهی کتاب آناتومی افسردگی در فرهنگسرای فردوس 1280 896 logos

photo 2017 09 03 12 08 39 1024x717 - با هم بخوانیم: مطالعه گروهی کتاب آناتومی افسردگی در فرهنگسرای فردوس

با هم بخوانیم: مطالعه گروهی کتاب آناتومی افسردگی در فرهنگسرای فردوس

به گزارش روابط عمومی مراکز فرهنگی هنری منطقه 5، در برنامه این هفته باشگاه کتاب فردوس که در روز دوشنبه 13 شهریورماه ساعت 17 برگزار می شود، داستان «آناتومی افسردگی» اثر “محمد طلوعی” با حضور نویسنده و هم چنین جعفر توزنده جانی به عنوان منتقد و مجری، معرفی و بررسی می شود.

در کتاب “آناتومی افسردگی” ما با سه داستان موازی مواجه هستیم که هر کدام به نوعی با دیگری در ارتباط است و روی هم تاثیر می‌گذارند. این کتاب در 284 صفحه، شمارگان دو هزار نسخه و توسط انتشارات افق منتشر شده است.

در این کتاب مخاطب با سه شخصیت رو‌به‌رو است. اول، دختری زیبا به نام پری آتش‌برآب که رابطه‌ای با کسی ندارد و به دنبال این است که جهان به صلح برسد. کاراکتر دوم پیرمردی با نام اسفندیار خاموشی است که به ایران بازگشته تا به هدفش برسد و شخصیت سوم مهران جولایی، جوان پولداری است که نمی‌داند چطور می‌تواند خوشبخت باشد.

نویسنده اثر، محمد طلوعی متولد 21 اردیبهشت 1358 در شهر رشت است. او دانش‌آموخته سینما از دانشگاه سوره و ادبیات نمایشی از پردیس هنرهای زیبایی دانشگاه تهران است. «قربانی باد موافق» نخستین رمان محمد طلوعی است که در سال 1386 منتشر و برنده‌ پنجمین جایزه ادبی «واو» یا رمان متفاوت سال شد. همچنین مجموعه داستان «من ژانت نیستم» نیز از همین نویسنده برنده دوازدهمین جایزه ادبی گلشیری شده است.

علاقه‌مندان برای حضور در این برنامه می‌توانند به فرهنگسرای فردوس واقع در فلکه دوم صادقیه، بلوار فردوس، بعد از تقاطع شهید سلیمی جهرمی مراجعه کنند و برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۴۴۰۸۱۰۴۳ تماس بگیرند.

anatomy of depression 31 - مرثیه‌ای بر یک رویا

مرثیه‌ای بر یک رویا

مرثیه‌ای بر یک رویا 200 300 logos

روزنامه اعتماد – سمیرا رستگارپور

تاریخ انتشار: ۱۳۹۶ شنبه ۱۱ شهريور

نويسنده <<تربيت &lrm;هاي پدر>> را مي شناسم. با آن شخصيت هاي سركش و بي پروايش كه رندي مي كنند و تو را بازي مي دهند حتي اگر يك كودك چهار ساله باشد اما نه… اينها به كارم نمي آيد. براي حرف زدن راجع به كتاب <<آناتومي افسردگي>> اول بايد هر چه از نويسنده در سرم دارم دور بريزم و پيش از هركاري بروم سراغ كتاب هاي آموزش داستان نويسي و دوباره بخوانم شان، كتاب هايي كه براي نوشتن چارچوب هاي فولادين علم مي كنند. آناتومى افسردگي براي من كتابي است كه همه آن مصالح و عناصر را پيش چشمم خراب و عمارت جديدي از رمان بنا مي كند. شخصيت ساخته، بله. ولي نه آن جور كه آسمان و ريسمان ببافد تا بعدها از جادو و شگردهاي شخصيت هايش براي گره گشايي استفاده كند و نه آن طور كه عجزشان باعث شود جايي در كار قصه گره بيفتد. ماجرا دارد، بله. ولي نه آن جور كه چخوف گفته. تفنگ هايش را به ديوار زده. جوري به تفنگ تعليق بخشيده كه تا آخرين آن منتظريم بالاخره شليك شود و انتقام بگيرد. تعليق دارد، بله. ولي نه آن جور كه به خاطر تعليق و حس فرجام خواهي داستان را دنبال كنم. چون پيش پيش آينده را گفته. نيازي به كف بيني و رمالي ندارد. خودش مي گويد بيا بهت بگويم آخرش چيست كه انقدر چشم هايت براي رسيدن به پايان خط دودو نزنند. مي گويد فهميدن آينده معامله بزرگي نيست، چرا كه اصلا در آينده خبري نيست. اصلا شخصيت ها را درگير همين از پيش خواندن و دانستن آينده كرده. سيزيف هايى كه سنگ ها را در سربالايى سرنوشت بالا مي برند و پايين مي افتند. خوانده ام از نويسنده هاي ديگر، يكي دو جاي تهران را كه بهتر مي شناسند همان جاها را آنقدر به خورد خواننده مي دهند تا از هر چه شهر و شهرنشيني است متهوع شوند. اما <<آناتومي افسردگي>> انگار وجب به وجب تهران را بو كشيده و در خاطر سپرده. بسيار فضاي ناديده از تهران ساخته، چيزهايي كه نديده ايم يا نخواسته ايم ببينيم. اين كتاب انگار مصرفانه روي تصوير تهران نشسته و از نشان دادن چيزهاي بديع به ما، بديعِ كهنه، ترسي ندارد. <<آناتومي افسردگي>> انگار براي دهن كجي به همين عناصر و مصالح داستان نوشته شده، اينكه داستان چيزي بيشتر از كليشه هاي ذهني ما دارد و مي تواند در عين واقع نمايي  زده مان كند. آنقدر كه چند بار تا صفحه چهل و چندم خواندم و پرتش كردم زير تخت، توي كمد، ميان لباس ها. اما باز آمد سراغم. خودش آمد. اما در كنه اين همه داستان گويي و زورآزمايي با شيوه هاي روايت مالوف چيزهاي ديگري هم هست. خط هايي از درگيري هاي دروني جامعه. تضاد حاكميت و مردم، تنش در روابط خانواده و فرد، تناقض ميان  دل خوشي هاي كوچك و آرزوهاي بزرگ. تضاد آرزوهاي ذهني و واقعيت زندگي افراد، آن طور كه هست و آن طور كه بايد باشد. راستش خيال مي كنم نويسنده شخصيت ها را نشانده جلويش. صاف زل زده توي چشم هاي شان. با لحن سرد و بي تفاوتش گفته: <<چيه؟ ديگه چي مي خواهيد؟>> بعد هم چند دسته اسكناس نو و يك مسلسل جنگ جهاني دوم پرت كرده سمت شان كه برويد توي خيابان هاي تهران هر غلطي دل تان مي خواهد بكنيد كه قدرت دست شماست. اما آنها فقط بر و بر نشسته اند و نگاهش كرده اند. نه به پول ها دست زده اند و نه حتي اسلحه را لمس كرده اند. آنها حتي از انجام كوچك ترين كارها عاجزند. شخصيت هايي كه توي سرشان پر است از انگيزه هاي كافي براي زير و زبر كردن دنيا، اما در عمل فقط لم مي دهند و صفحه اينستاگرام يكديگر را لايك مي كنند. به همين خاطر رمان با خواننده اش سخت گير است. نه چون سخت داستانش را تعريف كرده، چون آينه اي جلويش گرفته و نشانش مي دهد. خواننده از ديدن اين همه كژي و راستي كه در خودش مي بيند حرصش مي گيرد. از خود واقعي ام حرصم گرفت كه هي پرتش كردم زير تخت، توي كمد، ميان لباس ها. اما باز آمد سراغم. خودش آمد.

photo 2017 07 24 23 24 29 1170x658 - یادداشتی بر کتاب آناتومی افسردگی

یادداشتی بر کتاب آناتومی افسردگی

یادداشتی بر کتاب آناتومی افسردگی 1280 1280 logos

پیش از جلسه رونمایی این کتاب، عنوان آن را دیده بودم و قطعن برای من که افسردگی را یکی از زیباترین ارگانایزیشن ها می‌دونم و پیوند ادبیات و روانشناسی یکی از اصلی‌ترین علایقم محسوب می‌شه، به خواندن کتاب ترغیب شدم. تا جلسه‌ی رونمایی که نویسنده قسمتی از متن را خواند و شنیدن تصاویر سوررئال و کاراکتر آن قسمت از رمان برایم جذاب شد.

این یادداشت مختصر، دیدگاه شخصی من مبتنی بر روانشناسی کلاسیک بر تنِ متن است:
با وجود اینکه مرز معناییِ سوگ(ماتم) و افسردگی(ملانکولیا) در متن گاهی در هم تنیده اند و تجربه ی خسران، محرومیت و فقدان خصیصه ی بارز هر دو است اما آنچه در بخش اعظم رمان، افسردگی را به خوبی از سوگ متمایز می کند، سرگشتگی و سرگردانیِ ناشی از فقدانی است که در اسفندیار، پری و مهران می بینیم.
آن سرگشتگی ناشی از فقدانی که آنها الزامن نمی دانند چه چیزی را از دست داده اند!
آن جست و جویِ در پی یافتن یا بازگردانیِ آبژه و یا جست و جویی برای اغنای ایگو.
آنجا که اسفندیار فکر کرد “شاید اگر مادرش با او حرف می زد این جوری سرگردان عالم نمی شد”. که مادر، فقدان اسفندیار باشد. که علی فقدان اسفندیار است. و آن حیرانی ای که پری را به جست و جوی یاار (آبژه) می کشد. حیرانیِ به وقتِ معاشقه و تن. حیرانی با رویای شکم مادر. و مهران که چون کودکی بی پناه به مادرش می گوید: “فقط می خوام بهم بگی عمو مجتبی رو ول می کنی می آیی با من زندگی می کنی.” و این تلاش برای تصاحب مادر، همان ذوب شدن در آبژه ی عشق مادر است. ذوب شدنی ناشی از تمایز ناکافی آبژه و ایگو. تا نارسیزمِ کودکی دیگر بار تکرار شود. نارسیزمی که با همان فقدانها خراش برداشته و سرگردانیِ خود در پی فقدان آبژه-آنچه که در افسردگی مسلم است- پدید آمده.
آناتومی افسردگی به خوبی جهان افراد نوراتیک را نشان می دهد. جهانِ ستیز بر سر آبژه، کشمکش برای حفظ یا نابودی آبژه، شکایتِ معطوف به و رنجِ ناشی از آبژه.
که جهانِ افراد نوراتیک، جهان درگیری با آبژه هاست.

هلیا رهنمایی
تیر ماه 1396

photo 2017 07 08 12 24 57 928x658 - دوست دارم جوان هاي دهه هفتادي داستان هايم را بخوانند

دوست دارم جوان هاي دهه هفتادي داستان هايم را بخوانند

دوست دارم جوان هاي دهه هفتادي داستان هايم را بخوانند 928 936 logos

زهرا حقیقی – رشت ، خبرنگار

محمد طلوعی یکی از نویسندگان جوان و خوش ذوق گیلانی است . وی دانش آموخته سینما از دانشگاه سوره و ادبیات نمایشی از پردیس هنرهای زیبا در دانشگاه تهران است . نخستین رمان وی با عنوان «قربانی باد موافق» در سال 86 منتشر شد و او موفق به کسب پنجمین جایزه ادبی «واو» یا رمان متفاوت سال شد. همچنین وی در سال 91 نیز با انتشار مجموعه داستان «من ژانت نیستم» برنده دوازدهمین جایزه ادبی گلشیری شده است. طلوعی در سال 95 نیز به عنوان برگزیده نخستین دوره جایزه ادبی «چهل» شد که هرساله از سوی مکتب تهران به نویسندگان جوان زیر چهل سال و خوش آتیه اهدا می شود.رمان «آناتومی افسردگی» نوشته محمد طلوعی به تازگی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. به همین بهانه گفت و گویی کوتاه با این نویسنده انجام داده ایم که در ادامه می خوانید.[fruitful_sep]

چه عاملی باعث شد که این کتاب را بنویسید؟

اناتومي افسردگي براي من جوري جامعه نمايي داشت، دلم مي خواست راجع به شكست خورده ها بنويسم، قهرمان هاي منزوي و رو زوال، نه ادم هاي فرودست يا فرادست، طبقه اي از ادم ها كه مثل خودم و خودمان هستند، ادم هايي با شكست هاي كوچك و پيروزي هاي كوچك كه از دست خودشان هم حوصله شان سر مي رود. نمي خواستم قهرمان بسازم مي خواستم قهرمان هاي درون هركدام مان را نشان بدهم، مي دانم گفتن اين كه مي خواستم صداي يك نسل باشم كار بيهوده اي است. يك همچين ادعايي بسيار بيهوده است چون احتمالن من تجربه اي اندكي از نسل خودم هستم اما سعي كرده ام به اين صدا نزديك بشوم، اين صدايي كه عليه بيهودگي اطرافش مي شورد و مسخره اش مي كند و باز در مواجهه با ان شكست مي خورد.

در داستان «آناتومی افسردگی» چه محورهایی را مدنظر داشتید و چه شباهت هایی بین آثار داستانی قبلی تان با این داستان وجود دارد؟

من يك منظومه ي فكري را در اثارم دنبال مي كنم و هر كتابم لمحه اي از اين منظومه است. اناتومي افسردگي دو كتاب همراه دارد يكي “دايرة المعارف روياها” و ديگري ” الفباي وجد” هر سه ي اين كتاب ها جوري جامعه نگاري معاصر است و نگاهي استعلايي به زندگي دارد ، اين كه ارزش خوشي هاي كوچك زندگي چه قدر بيشتر از كليت ان است و چه طور با فراموش كردن اين ارزش هاي كوچكي كه زندگي برامان مي سازد و دويدن دنبال سراب موفقيت و زندگي بهتر همين چيزي كه داريم را از دست مي دهيم.

شما با داستان هایی چون ((قربانی باد موافق)) یا ((من ژانت نیستم)) موفقیت هایی در جوایز ادبی کسب کرده بودید،فکر می کنید با رمان ((آناتومی افسردگی)) هم بتوانید حائز کسب جوایز برتر شوید؟

جوايز بخشي از روند توليد و عرضه ي يك كتاب هستند، انگيزه هايي به نويسنده ها براي نوشتن و انگيزه هايي به خواننده ها برا خواندن مي دهند. جايزه براي من در فرايند خلق اهميتي ندارد، يعني وقتي مي نويسم اهميتي به جايزه ها نمي دهم اما براي ديده شدن يك متن مهم هستند. اگر اناتومي افسردگي جايزه بگيرد خوشحال مي شوم اگر نگيرد اما ناراحتي ندارد، چون اين كه كتابي جايزه بگيرد به خيلي چيزها بسته است، از كتاب هاي ديگري كه در ان سال درامده اند تا تركيب هيات داوران.

همیشه بین عنوان و درونمایه کتاب ارتباط خاصی وجود دارد چقدر عنوان این کتاب با محتویات درونی آن نزدیک است؟

اسم كتاب درواقع جوري رونمايي از محتوا است و واكاوي جامعه ي افسرده و افسرده ساز به صورت تماتيك در هر سه داستان كتاب وجود دارد.ك تاب هاي من با خط باريكي از شخصيت ها به هم وصل اند، يعني بعضي از ادم ها در داستان هاي ديگر حاضر مي شوند.

شما بیش از این در داستان «من ژانت نیستم» فضاهایی از شهر رشت را به تصویر کشیده بودید،آیا در داستان های آتی شما شاهد این روایت از جغرافیایی که به آن تعلق دارید هستیم؟

يك مجموعه داستان ديگر به اسم “گمشده هاي ازلي” دارم كه دوباره به رشت و داستان هاي اين شهر بر مي گردد. راستش رشت براي من بيشتر از محل وقوع حوادث داستان ها است، رشت براي من جوري از زندگي و روابط است كه در جاهاي ديگر وجود ندارد.

در داستان ها شما خود نویسنده هم به عنوان راوی وجود دارد،آیا این مساله یک تکنیک پست مدرن است یا صرفا بر اساس علاقه شما چنین کاری انجام می شود؟

در رمان هايم راوي و نويسنده يكي نيستند، در مجموعه داستان هام البته اين كار را كرده ام البته و جوري شيوه ي روايي در داستان هايم است.

سواد سینمایی شما چقدر بر داستان نویسی شما تاثیر گذاشته است؟

سواد سينمايي امروز حتا بيشتر از سواد ادبي در جامعه مان وجود دارد، ادم ها براي اين كه بخشي از تاريخ ادبيات را بخوانند بايد وقت زيادي را صرف كنند اما شناختن بخشي از تاريخ سينما واقعن وقت كمتري مي خواهد.