چرا نمایشگاه کتاب تهران و داستان ایرانی جهانی نمیشود
داســتان فارسـی در وهم جهانبودگی
محمد طلوعي، منتشرشده در روزنامه فرهيختگان
با وجود آنکه از پایان برگزاری نمایشگاه کتاب تهران میگذرد، بحثها درباره چند و چون برگزاری آن همچنان در جریان است تا علاوهبر نقد آن، راهکارهایی برای برگزاری بهتر در سالهای آتی پیدا کنند. امسال برای نخستین بار امور اجرایی نمایشگاه تهران به اتحادیه ناشران و تشکلهای نشر واگذار شد و نقد آن میتواند پیشنهادهایی برای برگزاری بهتر آن در دورههای آتی باشد. به علاوه این روزها، بحث علت جهانی نشدن داستان فارسی و معضلات سر راه آن و نحوه ارائهاش موضوع مهمی است که صاحبنظران را به فکرچارهاندیشی واداشته و حتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز بیکار ننشسته و تیمی را پیگیر این مساله کرده است و سمینار نیز برای آن برگزار میکند. حاصل گشت و گذار و تامل در چند نمایشگاه مهم کتاب جهان است و به علاوه تصویری به دست میدهد از چگونگی حضور ایرانیها در این نمایشگاهها و فرصتهایی که از کف میرود. انتقال نمایشگاه کتاب به تپههای عباسآباد و شهر آفتاب که خارج از تهران است این روزها دوباره مطرح شده است که به این بهانه میتوان به بررسی نمایشگاهها پرداخت.
جمعهبازار کتاب عربی
یک ضربالمثل عربی هست که میگوید کتابهای جهان عرب را مصریها مینویسند، لبنانیها چاپ میکنند و عراقیها میخوانند. نمایشگاه بیروت جایی است که میشود در آن این ضربالمثل را تجربه کرد. همه ناشران عربی هستند و بعضی کشورها که تاثیر فرهنگی سیاسی در لبنان دارند. لبنان عضو کشورهای فرانکوفن است و به همینخاطر فرانسویها آنجا حق آب و گل دارند، ترکها هنوز لبنان را بخشی از امپراتوری عثمانی میدانند و ما که ریشههای تاریخی شیعی مشترک داریم. درواقع حضور ما در نمایشگاه بیروت حضوری نمادین است. جز کتابهای حوزه دین تبادل دیگری با کشورهای عربی نداریم و این واقعا خسران بزرگی است. ادبیات داستانی عرب بعد از سالها ممارست و اهدای کمکهزینههای چاپ در کشورهای اروپایی جایی برای خودش باز کرده است و حالا بازار کتاب مهمی محسوب میشود. علا هویدی و الیاس خوری به تیراژ بالای 200هزار نسخه در اروپا رسیدهاند و داستانهای جذابی مینویسند، هرچند ما مثل فوتبالشان عربها را جدی نمیگیریم و از کنار ادبیاتشان میگذریم، همانطور که تا قبل از نوبل گرفتن اورهان پاموک ادبیات ترکها را جدی نمیگرفتیم. اساسا تلقی ما از ادبیات عرب چیزی جز شعرهای رمانتیک و آرمانخواهانهشان نیست و ادبیات امروزیشان را دنبال نمیکنیم. نمایشگاه کتاب بیروت مشرف به ساحل مدیترانه است و وقتی از محوطه غرفهها بیرون میآیید میشود دریا را دید. مثل همه شهرهای دنیا که مسابقه ماراتن معروفی دارند، هروقت سال در خیابانهای بیروت یکی دو نفر را در حال دویدن میشود دید. آدم خیال میکند باید با شهر جنگزدهای طرف باشد، اما بیروت مثل ستارههای دریایی خودش را بازسازی میکند. جز یکی، دو ساختمان مرکز شهر نشانی از جنگهای طولانی در شهر نیست. نمایشگاه بیروت بزرگترین بازار فروش کتاب عربی است، کتاب به زبانهای دیگر بسیار کم عرضه میشود و بیشتر شبیه جمعهبازارهای شمال است. هرکسی مازاد تولیدش را میآورد تا در نزدیکترین محل عرضه کند، اما همین بازار محلی 35 کشور را شامل میشود. جهان عرب، هنوز جهان قبیلهای است. عربها ضربالمثل دیگری دارند که میگوید من و برادرم علیه پسرعموهام، من و برادر و پسرعموهام علیه قبیله و من و برادر و پسرعموها و قبیله علیه دنیا. بازار کتاب بیروت جایی است که میشود اینگونه ضربالمثل را دید. از این 35 کشور هر کدام امکاناتی دارند که در همافزایی نویسندههای جهان عرب مصرف میکنند. مصریها و لبنانیها نویسنده دارند. عراق و سوریه بازار مصرف بزرگی است (یا بهتر است بگویم بود)، عربستان و قطر کمکهزینه برای نویسندهها پرداخت میکنند و تونس و الجزایر و لیبی راه آسان رسیدن به بازارهای اروپایی است. وقتی کار نویسنده عربی در الجزایر و تونس بگیرد به راحتی به بازارهای فرانسه میرسد و همینطور اگر نویسندهای عربی کتابهایش در لیبی پرخواننده شود، احتمال رسیدن به بازار ایتالیا برایش فراهم است. به صورتی سنتی هنوز این کشورها تحت نفوذ فرهنگی کشورهایی هستند که مستعمرهشان بودند. به نظر من یکی از اولین بازارهایی که باید سراغشان برویم همین بازار عربی است. ما اشتراکات تاریخی زیادی با آنها داریم و مصائب مشترکی را در طول تاریخ از سر گذراندهایم. این بازار محلی میتواند یکی از اصلیترین مقصدهای ادبیات فارسی باشد.
وهم جهانی
برج ایفل بنای موقتیای بود در نمایشگاه جهانی پاریس که فرانسویها برای رقابت با کریستال پالاس انگلیسیها ساخته بودند و قرار بود بعد از نمایشگاه خرابش کنند اما بعد نمایشگاه ماند و شد نماد پاریس. نمایشگاه کتاب پاریس هم همینجور است، به نظر همهچیز موقت میآید اما امکاندارد باقی بماند و نمادین شود. نمایشگاه کتاب پاریس، نمایشگاهی است برای فرانکوفنهای جهان با این تصور که هنوز فرانسه زبان علم و ادب جهان است و ویکتور هوگو و پاسکال و لاوازیه زندهاند. فرانسویها هنوز همینجور به نمایشگاهشان نگاه میکنند و با اینکه نمایشگاه کتاب پاریس به اندازه نصف همین شبستان خودمان هم نیست و کل ناشران شرکتکننده از جهان بیشتر از300 ناشر نیستند، جوری رفتار میکنند انگار همه عالم آنجا جمع است. رئیسجمهور و نخستوزیر و وزیر کشور و وزیر فرهنگ و هرکی را هم از دولت و دولتهای محلی و روشنفکر و هنرمند بخواهید در نمایشگاه میبینید (دقت کردم ببینم آدم عریضه به دست هم دنبال وزیر و وکیل میآید یا نه) پاریس شهری جهانمدار است. از هر رنگ و نژادی در پاریس آدم هست. اینجهانگرایی البته توی نمایشگاه کتاب نیست و تنها وهمی از آن وجود دارد. نمایشگاه کتاب پاریس هر سال دو میهمان دارد؛ یکی کشور میهمان و یکی شهر میهمان که در 2015 برزیل کشور میهمان نمایشگاه و شهر کراکف لهستان شهر میهمان نمایشگاه بود. جز اینها باقی شرکتکنندگان نمایشگاه ناشران فرانسوی یا ناشرانی از کشورهای فرانکوفن بودند. ناشران بزرگ فرانسوی در نمایشگاه هستند اما از ناشران بزرگ دنیا بهخصوص انگلیسیزبانها خبری نیست. کشورهای شرکتکننده غیرفرانسهزبان هم معمولا چیزی برای عرضه به زبان فرانسه ندارند، بنابراین معمولا ارتباطی بین شرکتکنندهها در نمایشگاه و غرفههای غیرفرانسهزبان شکل نمیگیرد. انگار فرانسویها هرچیز غیرفرانسوی را نادیده میگیرند، البته نشستهایی در کشور و شهر میهمان جشنواره برگزار میشود که معمولا شلوغ است و جهت آشنایی فرانسویها با جریانات ادبی و کتابها در آن کشور و شهر است. در نمایشگاه پاریس غرفهها تقریبا براساس نظم ذهنی گردانندگان ردیف شدهاند. وقتی مطمئن میشوید ترتیب غرفهها الفبایی است آنقدر استثنا پیدا میشود که دنبال نظم دیگری میگردید و وقتی فکر میکنید ناشران موضوعی طبقهبندی شدهاند یک ناشر کتابهای آشپزی وسط کتابهای فلسفی ذهنیتتان را تغییر میدهد. شاید عجیبترین چیز نمایشگاه کتاب پاریس تعدد ناشران کتابهای آشپزی باشد. نشر زولما که کریستف بالایی ادیتور بخش فارسی آن است و به صورت تخصصی داستانهای خاورمیانهای و آفریقای شمالی را چاپ میکند چند کتاب از زویا پیرزاد داشت که نشان میداد داستان فارسی هم در این وهم جهانبودگی حضور دارد.
بزرگترین بازار کتاب دنیا
نمایشگاه کتاب فرانکفورت یکی از بزرگترین بازارهای کتاب دنیاست، نه اینکه آنجا کتاب بیشتر بفروشند (راستش هیچجای دنیا تا آنجا که من دیدهام به اندازه نمایشگاه کتاب تهران کتاب نمیفروشند، به خاطر همین است که با همه نقصهای نمایشگاه کتاب تهران و اشکالاتی اساسی که در آن وجود دارد، باز هم هیچ ناشری آن را از دست نمیدهد) بلکه نمایشگاه کتاب فرانکفورت بزرگترین بازار فروش حقرایت کتاب است. هر نویسندهای را فکر کنید از موراکامی تا کوئیلیو در این نمایشگاه حضور دارند، اگر خودشان هم نباشند کارگزار ادبیشان حتما حاضر است. بزرگترین انتقالهای حق انحصاری چاپ کتاب در این نمایشگاه صورت میگیرد و تمامی ناشران صندلیهایی برای مذاکره حضوری دارند که برنامه کاریاش از شش ماه قبل تنظیم شده است. درواقع اگر شما بخواهید ناشری را ببینید یا با سرویراستار نشری قرار ملاقات بگذارید این قرار باید از ماهها قبل هماهنگ شده باشد و اینطور نیست که بروی در غرفه ناشری بنشینی و با او مذاکره کنی (کاری که ناشرها و آژانسهای ادبی ما فکر میکنند شدنی است و هر روز در غرفهها میچرخند تا وقتی سرپایی از کسی بگیرند و کتابی یا خودشان را معرفی کنند). نمایشگاه فرانکفورت بیشتر شبیه سالنهای والاستریت است، معاملهگرها را میشود دید اما نمیشود فهمید چه میخرند یا میفروشند. اگر اسم نمایشگاه کتاب نباشد آدم خیال میکند با دلالهای سهام طرف است، خوشپوش و خوشقیافه و خوشمحضر. آدم باورش نمیشود کتاب هم چنین سرمایه درگردشی در دنیا داشته باشد و اینهمه آدم معاملهگر داشته باشد. نمایشگاه کتاب فرانکفورت را اگر بخواهم جهنم سرمایهداری کتاب صدا کنم ما در درکاسفل هستیم. نه چیزی میفروشیم، نه چیزی میخریم، چون قرارداد برن را امضا نکردهایم و عضو قانون حمایت از کپیرایت نیستیم، دلیلی ندارد بخواهیم از کسی چیزی را بخریم. ما هر کتابی را از هر ناشر دنیا که بخواهیم برمیداریم و چاپ میکنیم به خاطر همین بیتوجهی به قوانین هم کسی دلیلی نمیبیند چیزی از ما بخرد (هرچند که آنها هر چیزی بخواهند را از ما چاپ نمیکنند)، حضور ما در فرانکفورت بیشتر حضور در انزوا است. با کباب هانی و پسته اعلای اکبری و گز اصفهان در جعبههای خاتم بدل فقط عابران از کنار غرفهها را تشویق میکنیم با خوراکیهای ما آشنا شوند.