كتاب‌ها

lessons by father - روایت‌های کرونولوژیک در «تربیت‌های پدر» محمد طلوعی

روایت‌های کرونولوژیک در «تربیت‌های پدر» محمد طلوعی

روایت‌های کرونولوژیک در «تربیت‌های پدر» محمد طلوعی 200 300 modir
نوشته فاطمه تسليم

lessons - روایت‌های کرونولوژیک در «تربیت‌های پدر» محمد طلوعیكرونولوژي شيوه‌اي در تاريخ‌نويسي است كه به طبقه‌بندي اطلاعات به‌صورت زمان‌بندي‌شده يا به عبارتي طبقه‌بندي اطلاعات بر مبناي ترتيب وقوع زماني رخدادها (Cahronolical) می‌گویند. دربارۀ روایت‌های زمانمند، نظریات متعددی در ادبیات گفته شده که از همه معروف‌تر نظریات ژرار ژنت، ساختارگرای فرانسوی، است. ژنت نظریۀ زمان روایی را به عنوان مهمترین مؤلفۀ پیشبرد روایت داستانی، در سه محور نظم، تداوم و بسامد مطرح کرد. این محورها بر روایت‌های کرونیکال نیز تطبیق‌پذیر است. در اینجا با ترکیب نقد تخصصی و تفسیرهای معمول، مجموعۀ «تربیت‌های پدر» محمد طلوعی را بررسی می‌کنیم.

***

کرونولوژي مي‌تواند نسبي يا مطلق باشد. كرونولوژي نسبي، چينش وقايع مربوط به هم‌، نسبت به يكديگر و نسبت به يك مبدأ زماني است؛ اما كرونولوژي مطلق قرار دادن وقايع و رخدادها در تاريخ‌هاي زماني دقيق آنهاست. كرونولوژي مطلق، دسته‌بندي ويژه‌ای از وقايع است كه تاريخ(date) ناميده مي‌شود. اين ويژگي در همۀ كرونولوژي‌هاي مطلق که دوره‌ای زماني يكسانی را در برمي‌گيرند، مشترك است.

مجموعه داستان‌های محمد طلوعی در مجموعۀ «تربیت‌های پدر» از دست روایت‌های کرونیک نسبی و گاهی آناکرونیک است. حتی اسم مجموعه، تربیت‌های پدر، نیز خود راه‌برنده به سیر خطی تاریخ با تکیه بر تاریخ یک خانواده، نسل یا خاندان است که نمونه‌های مشهور آن را قبلاً در «سالاری‌ها» از بزرگ علوی و برخی رمان‌های اسماعیل فصیح و مثال نزدیکترش به زمان ما، «خانۀ کنار مسجد» قادرعبدالله یا «کلنل» دولت‌آبادی دیده‌ایم. هر پنج داستان «تربیت‌های پدر»، شخصیت‌هایی واحد دارند و درباره‌ی رابطه‌ی پدر و پسری است که در پس‌زمینۀ دهه‌های متفاوتی از زندگی ایشان روایت می‌شود. ایدۀ این کتاب نیز جالب و منحصربه‌فرد است. گویی طلوعی پی گفتن قصه نیست و فقط کارهای پدر و اثری را که روی زندگی پسر گذاشته، در قالب تعریف ماجراهایشان در طول دوران مختلف، بازگو می‌کند یا انگار داستان‌ها مهم نیستند، همین قدر که رفتار پدر و نتیجه‌اش را روی پسر معلوم کنند، قصه را به طور کامل رها می‌کند و به سراغ داستان بعدی می‌رود و البته این ویژگی به زعم من، خصلت بارز داستان‌های این مجموعه است. ناکامی، درد و رنج، واماندگی آدم‌ها در برابر جبر روزگار، ‌بی‌هویتی، معلق‌بودن نسل و… محورهای اصلی و بن‌مایه‌های مشترک داستا‌ن‌های این مجموعه است که با زاویۀ دید اول شخص راوی و در فضایی رئال روایت شده‌اند، هر چند گاهی در موقعیت‌هایی مانند داستان «تابستان» روایت تا فضایی نزدیک سوررئال و رئالیسم‌جادویی پهلو می‌زند و در داستان‌های بعدی گاه تمثیلی می‌شود؛ اما رنگ تاریخ بر همه‌ی آن‌ها می‌چربد. 

طلوعی از این تکنیک روایی تاریخمند قبلاً در رمان «قربانی باد موافق»، البته با شگردی متفاوت، نیز بهره برده بود.

«تربیت‌های پدر»، با انتقال روایت‌های نزدیک گذشته به آینده، مضامین بکر و فضاسازی‌های خلاقانه، شخصیت‌های چندبُعدی واقع‌نما، حذف و ایجازهای صحیح، گسست روایت، پیچیدگی‌های زبانی بجا، استفاده از اطلاعات دقیق و قصه‌پردازی‌های متنوع، ثابت کرد موفقیت و اقبال به داستان «لیلاج بی‌اوغلو»، اتفاقی نبوده است.

دلایل کرونیک‌بودن مجموعۀ «تربیت‌های پدر» را به طور خلاصه، در این عناوین می‌توان بررسی کرد:

 1-گشتی در تاریخ سی‌سال اخیر ایران

گفتیم که روایت‌های کرونیکال نسبی، معمولاً وقایع را نسبت به یک واقعۀ زمانی می‌سنجند. وقایع داستان تربیت‌های پدر، ترتیب زمانی مشخصی ندارد؛ اما مبدأ آن انقلاب 1357 و وقایع تاریخی قبل و بعد از آن است. واقعۀ تاریخی در این داستان‌ها گاه با یک مبدأ نجومی نیز همراه می‌شود؛ مثلاً کسوف.

 روایت‌هایی تاریخمند این مجموعه با بازگویی خاطرات، تداعی معانی و فلاش‌بک و فلاش‌فوروارد، خواننده را با خود از درگیری‌ و فرار اعضای حزب توده(دایی کولی)، بیکاری پس از انقلاب(دختردایی فرنگیس)، جنگ هشت‌سالۀ ایران و عراق(تابستان)، مهاجرت ایرانیان(made in Denmark) و معلقی نسل عصیانگر بعد انقلاب(انگشتر الماس)به سیری در سی‌سال تاریخ اجتماعی و سیاسی اخیر ایران می‌بَرد که با نوستالوژی‌هایی از آن دوران همراه است. گاهی نیز راوی در ورای روساخت داستان، به این موضوع اشاره می‌کند: «این راهی که تویش بودیم از روز تولد پنج‌سالگی‌ام شروع شده بود».

 ذات رمان‌نویس در آثار طلوعی بر ذات داستان‌ کوتاه‌نویس غلبه دارد در این مجموعه هم خود را نشان داده، از این روست که هر پنج داستان این مجموعه که ظاهراً مستقل از یکدیگرند، در نهایت تکه‌هایی از پازلی‌اند که در قالب یک روایت واحد با عنوان تربیت‌های پدر، در قالب مجموعه داستان‌های به‌هم‌پیوسته خودنمایی می‌کند.

ردپای نویسنده در نقش راوی اول شخص باعث صمیمیت داستان شده؛ به ویژه که روایت هم خانوادگی است و مثل فصیح وارد داستان یک نسل نشده یا مثل دولت‌آبادی از فنون سوررئال بهره نبرده؛ اما داستان مدرنی شمرده می‌شود؛ حتی از قبیل داستان‌های نو. نویسنده با نگاهی دقیق، ریزبین‌، شخصی و گاه مالیخولیایی یادگارها و خاطرات گذشته و حال را با نثری هنرمندانه روایت می‌کند. اشخاص داستان نیز، عمدتاً با روان‌پریشی خاص و ذهنی آشفته به جامانده از خاطرات کودکی، نوجوانی و جوانی راوی‌اند و در پس تداعی و حس نوستالژیک قوی، به صورت فلاش‌بک، در داستان حضور می‌یابند. مثلاً سکون در زمان را در شخصیت ضیاء در انگشتر الماس می‌توان دید وقتی راوی می‌گوید همۀ ماشین‌هایش از سال 1975 به جا مانده است یا می‌نویسد: «نقش‌های آدم‌ توی زندگی به سن و سالش ربط دارد». توصیفات و تشبیهات داستان نیز در این راستا شکل می‌گیرند. به نظر می‌رسد یکی دیگر از اهداف نویسنده در انتخاب این فرم از روایت، سرعت بخشیدن به روند داستان یا کُندکردن آن نیز است.

یکی دیگر از خصوصیات چشمگیر نویسنده در نقل رخدادهای گذشته، آن است که پیش از آنکه رویدادی را کامل نقل کند، در خلال گذشته­‌نگری­های خود به صورت ناقص و ناتمام به آن رخداد اشاره می‌­کند. تکرار ‌این رخدادها پیش از نقل کامل آن، عملاً سرعت‌گیر روایت است.

  طلوعی هوشمندانه از روایت بخش‌هایی از تاریخ که خود ناظر به آنها نبوده، خودداری کرده و تصاویری از دهه‌هایی از تاریخ معاصرش که ناظر بر آن بوده و با آن تجربۀ زیستی دارد، بازگو می‌کند؛ از این روست که مجموعه‌داستان‌های تربیت‌های پدر، بسط همه جانبه‌ای را برای سفر در خط زمان ندارند.

2- زبان چند لایه و هنجارشکنانه

زبان داستان‌ها ساده است؛ اما داستان حالت روزمره را ندارد و مخاطب متوجه مدرنی داستان می‌شود: «توی دنیایی که راکت دست‌گرفتن هم فلسفه داشت…». بازیگوشی‌های زبانی هم منجر به طنز پررمقی در داستان شده و به پیشبرد داستان، شخصیت‌پردازی و فضاسازی کمک کرده است. حتی کلیّت این موضوع که بر خلاف هنجار و تصور ما، پسر بر پدر مسلط است و اینکه استیلای گفتمان پسر بر پدر(ضیاء)-تا آنجا که وی را با نامش خطاب می‌کند که نشان از عدم قبول رابطۀ پدر و پسری از سوی پسر دارد- و رفتارهای تحقیرآمیز ذهنی و عینی پسر در برابر پدر، از استهزاءهای هنجارشکنانۀ این کتاب است. از دیگر سو داستان‌ها گاهی، روابط گذشتۀ خاندان را زنده می‌کنند. مثلاً پسر در داستان «نجات پسردایی کولی» سعی می‌کند چهرۀ پدر را بازسازی کند یا دختر دختردایی مهوش که مادرش ضیاء را دوست داشته به پسر ضیاء، و لو سفارشی، توجه می‌کند و از این جهت به داستان‌های ناتورالیستی و بُعد وراثت آنها شباهت می‌یابد.

طلوعی برای شکست هنجار زبانی نیز از بازی‌های زبانی استفاده کرده است: «مادرم تلخ بود، برعکس اسمش. مادرم که نامزد پدرم شد، مهمانی دادند و اسمش را عوض کردند، اسمش بتول بود گذاشتند شیرین؛ اما این شیرینی هیچ‌وقت به زندگی‌اش نیامد، توی همان اسمش ماند…». یا به نمونه‌های درخشانی از طنزهای کرونیک زبانی می‌رسد که لایۀ دیگری هم می‌توان برای آن یافت: «لابد رفته بالای روشویی فلزی و حتماً با کلید خانۀ کوچۀ مریممان، تاریخ را کنده؛ چون آن سال‌ها هنوز قسط خانه‌ی بنی‌صدرمان را تمام نداده بودیم که بفروشیمش». همین‌طور بازی‌های زبانی-بیانی: «فقط مادر بود که مادر می‌ماند و بعد مار می‌شد» یا خرده‌روایت‌های ظاهراً بی‌ربط؛ اما طنزآمیز که باعث کشش داستان می‌شوند؛ مثلاً قضیۀ تشابه نام محمد طلوعی راوی با محمد طلوعی‌هایی که در اخبار نت و مطبوعات می‌آید و اغلب مشاغلی جالب دارند.

 طبیعتاً نویسنده برای توجه خواننده به لایه‌های دیگر داستان مقدار زیادی هم کلمات و جملات قصار- ولو عامیانه- هم چاشنی داستانش می‌کند: گفت: «بدبختي مرداي ايروني مي‌دوني چيه، همش حرف سياسي مي‌زنن. مرداي ديگه‌ي دنيا وقتي دور هم جمع مي‌شن حرف زنارو مي‌زنن. مرداي ايروني هي حرف سياسي مي‌زنن، زن كه مي‌گيرن نمي‌دونن باهاش بايد چي كنن… زنا خیلی به ظاهرسازی خودشون مطمئنن، خیال می‌کنن می‌تونن از آدم دور شن و ادای این رو درآرن که هنوز دوستت دارن. آدم خیال می‌کنه زنا ضعیفن؛ ولی همه‌ی این ظاهرسازی‌ها و دور و نزدیک شدنِ زنا از اعتماد به نفسشون می‌یاد، اگه آدم به خودش مطمئن نباشه نمی‌تونه این‌قدر راحت با یه آدمِ دیگه این‌جوری کنه، هر وقت دلش خواست بیاد، هر وقت دلش خواست بره، خوب که نگاه کنی زنا واسه خودشون زندگی می‌کنن، هیچ احتیاجی هم به هیچ مردی ندارن». گفتم: «يه كم حكمت پدرانه لازم داشتم»…

روساخت و ژرف‌ساخت بخش‌هایی از داستان‌ها در این مجموعه سخت بهم چفت شده‌اند. مثلاً براعت استهلال‌گونه‌ای که در آغاز داستانی مثل «Made in Denmark» با سخن‌گفتن از «بسته و باز درهای خانه» می‌آید، ضمن اینکه درفضاسازی مؤثر است، وقایع پیش‌رو را نیز برای ما ترسیم می‌کند و پیونددهندۀ جهان داستانی نویسنده با جهان حقیقی نیز است یا داستان «کسوف» نیز روساخت و ژرف‌ساخت خوبی دارد که داستان را لایه‌دار و تأویل‌پذیر می‌کند.

طبعاً برای چنین داستان‌هایی نویسنده باید اطلاعات زبانی خوبی داشته باشد و می‌بینیم که هنجارگریزی‌های سَبکی و زمانی چون آمیختن سبک‌های نثر شکسته‌ی گفتاری، آرگو(زبان مخفی جوانان)، زبان محلی و عامیانه، زبان تیپ تحصیل‌کرده و روشنفکر و تعابیر دست‌ساز(مثل ماچ‌مال) این مجموعه، خواننده را اقناع می‌کند.

همچنین تعابیر خوش‌ساختی که نویسنده آنها را از نثر گذشته زنده کرده مثل«در نگرفتن حرف»(از گلستان سعدی)، نیوش(کاربرد کهن فعل شنیدن)، دژم(کاربرد لغت کهن)، غلاظ و شداد(اصطلاح قرآنی)، فرستادۀ شری که دختر عاشقش می‌شود(زنده‌کردن قصه‌ها) و ضرب‌المثل‌ها، علاوه بر اینکه زیبایی نثر و جذابیت زبان داستا‌ن‌ها افزوده، از وجوه تاریخمندی این مجموعه است که نشانه‌هایی از برخورد بینامتنی نیز در آن می‌توان یافت.

3- دادن اطلاعات فراوان و جزئی

روایات کرونیک، آرشيو مهمي براي ذخيره‌سازي موضوعات پراكنده‌اند و آن ها را به عكس‌هايي فوري مي‌توان تشبيه كرد كه از دامنه‌ای وسيع  با نمای باز گرفته مي‌شود و توانایی انتقال اطلاعات بسیاری را در زمانی كوتاه، دارد. روایت‌های کرونیک به مخاطب امکان مي‌دهد تا در كمترين زمان، سفري زماني به گذشته‌ها داشته باشد. از این روست که برای نوشتن روایت‌های با سیر تاریخی، اطلاع كامل و زمان دقيق وقوع حوادث در تاريخ اهميت بسیاری دارد؛ چون نویسنده در بسياري نمونه‌ها تنها با علم بر اين موضوع مي‌تواند رويدادها را شرح و تفسير و رابطۀ علت و معلولي ميان آنان را كشف کند و براي سؤالات ذهن مخاطب پاسخي مناسب بيابد، این اطلاعات را در داستان می‌آورد.

تربیت‌های پدر، پژوهش‌های خوبی دربارۀ تاریخ‌هایی که قرار است خواننده را در آن دخیل کند می‌دهد؛ مثلاً در قضیه‌ي خسوف که بیانگر روح محققانه و جزئی‌بین نویسنده است. همین امر باعث شده که وجه قصه ای داستان در قیاس با توصیف و گزارش‌ها، کمرنگ‌تر شود؛ گو اینکه به طور کلی طلوعی مثل بسیاری از متقدمان داستان کوتاه، نویسنده‌ای قصه‌محور نیست و در داستان‌پردازی قدرتمند می‌نماید.

در داستان «تابستان»، انحراف از موضوع اصلی داستان، با ذکر جزئیات مثلاً ساعت حرکت قطار و بازی با کلمۀ ساعت و سایر کلمات و غافلگیری انتهایی نیز در القای طنز مدنظر، یعنی بی­اهمیتی زمان، رخ می‌دهد. در داستان کسوف نیز طلوعی با اغراق در تشريح موقعيت راوي و ذكر جزئيات لحظه به لحظه و حالات، بازي با واژگان، يك‌نواختي زندگي روزمره‌ی شخصی را به طنز مي‌‌كشد.

 

lessons - تربيت‌هاي پدر مهمان سينماي جوان نجف آباد

تربيت‌هاي پدر مهمان سينماي جوان نجف آباد

تربيت‌هاي پدر مهمان سينماي جوان نجف آباد 960 571 logos

دو مجموعه داستان «تربيت‌هاي پدر » محمد طلوعي و «بازار خوبان« آرش صادق بيگي مهمان انجمن سينماي جوان نجف آباد در روز پنج شنبه 9 مهرماه 94 خواهند بودphoto 2015 09 28 14 29 10 212x300 - تربيت‌هاي پدر مهمان سينماي جوان نجف آباد

Real H - از داماش گیلان تا رئال مادرید

از داماش گیلان تا رئال مادرید

از داماش گیلان تا رئال مادرید 500 243 logos

منتشرشده در همشهری آنلاین

از داماش گیلان تا رئال مادرید کودک و نوجوان > اجتماع – آزاده صالحی: محمد طلوعی یکی از نویسندگان خوش‌فکر و جوان است. كتاب‌هاي او بيش‌تر براي بزرگ‌سالان بوده و براي اين مخاطب، «قربانی باد موافق»، «خاطرات بندباز»، «خواب برادر مرده»، «تربیت‌های پدر» و«من ژانت نیستم» در كارنامه‌ي او ثبت شده است. طلوعی در دنياي ادبیات نوجوان هم حضوري جدي دارد و اخيراً رمان «رئال مادرید» را برای آن‌ها منتشر كرده است. اين كتاب بهانه‌اي شد تا با او كمي گپ بزنيم.

  • «رئال مادريد» اسم خاص يك تيم فوتبال است، خودتان هم طرفدار اين تیم هستید؟
  • از آن‌جایی که زاده‌ي رشت هستم، سال‌هاست که طرفدار تیم داماش گیلانم. از تیم‌های خارجی هم برخلاف این که درباره‌ي رئال مادرید داستان نوشتم، طرفدار تیم بارسلونا هستم.
  • بعد از انتشار كتابتان چه‌قدر از بازخورد نوجوانان نسبت به این کتاب مطلع شدید؟
  • بعد از چاپ این اثر، چند اتفاق افتاد که توانستم با مخاطبان واقعی این کتاب روبه‌رو شوم. این کتاب را در مدارس مختلف خواندم و با استقبال خوبی از سوی دانش‌آموزان مواجه شدم. به‌ویژه در یک مدرسه‌ي فوتبال این اثر را خواندم که خیلی از آن استقبال شد. این جمع‌خوانی باعث شد میزان علاقه‌مندی نوجوانان به این کتاب را بسنجم و از این‌ها گذشته توانستم بیش‌تر به دنیای نوجوانان نزدیک شوم. متوجه شدم که با خواندن این کتاب، برخی از نوجوانان خودشان را به دنیای «عبد»، «بهرام» و… نزدیک می‌دیدند و حتی رؤیاهایشان به رؤیای شخصیت‌های داستان هم شباهت دارد. به این نکته هم دست یافتم که توانسته‌ام با نگارش این کتاب به نوجوانان در انتقال روحيه‌ي ماجراجویي تا حدود زیادی موفق باشم.
  • آیا می‌توان گفت شخصیت «عبد» شخصیتی الهام گرفته از دوران نوجوانی خود شما است؟ نه.در واقع شخصیت‌های این اثر ارتباط چندانی به زندگی و کودکی یا حتی محیطی که در آن زندگی کرده‌ام نداشته‌اند. ولی احتمالاً بخشی از انعکاس وقایع یا محیط من در این شخصیت‌ها تأثیر داشته است.حالا شاید پررنگ‌بودن این شباهت در شخصیت‌های اصلی اثر نباشد و در برخی از شخصیت‌های فرعی داستان هم دیده شود. به‌عنوان مثال در داستان، شخصی به نام بهرام هست که به اصطلاح چُلمن است و من گاهی خود را شبیه او می‌دانم.
  • به نظر مي‌رسد رمان‌هاي نوجوان خارجي نسبت به رمان‌هاي نوجوان ايراني از نظر تعداد و يا كيفيت و جذب
    345183 - از داماش گیلان تا رئال مادرید

    رئال مادريد

    مخاطب موفق‌تر بوده‌اند. چرا؟

  • درست است، به نظرم تعداد آثار ترجمه دراین زمینه زياد است. من معتقدم آن‌چه می‌تواند یک رمان خارجی را نزد نوجوانان ما جذاب جلوه دهد این است که نویسندگان خارجی در نگارش این آثار، دنیايي چند‌وجهی ترسیم می‌کنند و با اضافه‌کردن چاشنی فانتزی سعی می‌کنند مخاطبان را به سمت این آثار بكشند، ولی نویسندگان ایرانی چنین مؤلفه‌ای را در نظر نمی‌گیرند یا اگر هم می‌گیرند اندک است. تجربه نشان داده که نوجوانان نياز دارند از دنیای واقعی فاصله بگيرند و در جهان فانتزی سیر کنند. البته باید به اين هم اشاره کنم که برخی از رمان‌های ایرانی که حول محور ایران باستان و موضوعاتی ازاین قبیل است توانسته تا حدودی عنصر فانتزی را به مخاطب نوجوان منتقل کند، مثل کتاب‌هایی که «آرمان آرین» در این حال و هوا نوشته و بسیار هم مورد استقبال نوجوانان قرار گرفته است.
  • تجربه‌ي نوشتن براي نوجوانان را چه‌طور دیدید؟
  • خب! برای من نزدیک‌شدن به دنیای نوجوانان سخت بود، چون برگشت به فضاهای ذهنی نوجواني‌ام را می‌خواست که من مدت‌ها بود از آن فضاها عبور کرده بودم. ولی وقتی نگارش این داستان را شروع کردم برايم جذابيت داشت و به این نکته رسیدم که داستان نوشتن برای گروه سنی نوجوان باعث می‌شود که نویسنده طراوت بیش‌تری داشته باشد.

درباره‌ي اين«رئال مادريد»

آبادان كجا و رئال مادريد كجا؟ تيم فوتبال نوجوانان آباداني كه مي‌خواهند با تيم نوجوانان رئال مادريد مسابقه دهند، داستان رماني است كه محمد طلوعي براي نوجوانان نوشته است. مسابقه قرار بود كجا برگزار شود؟ دبي. اما پس از رسيدن به دبي است كه كارها براي نوجوانان ايراني و همين‌طور مربي‌شان، آقاي جلالي، سخت مي‌شود و آن‌ها درگير مسائل پيش بيني نشده‌اي مي‌شوند. مثلاً اين‌كه حتي جايي ندارند كه آن‌جا به صبح برسانند. با اين‌حال شور و شوق براي مسابقه با رئال مادريد آن‌قدر هست كه همه‌ي اين سختي‌ها را تحمل كنند. آن‌ها يك تيم هستند و در كنار هم مي‌توانند در اين شرايط به هدفشان برسند. اين تلاش گروهي در جاي‌جاي رمان حس مي‌شود. نويسنده داستانش را با راوي داناي كل نوشته است و از امكان سفر و تغييراتي كه براي شخصيت‌ها ايجاد مي‌كند، براي ساختن بستر مناسب داستانش استفاده كرده است. هم‌چنين براي آن‌ها كه اهل فوتبال هستند وجود برخي شخصيت‌هاي واقعي حتماً جالب است. نوجوان‌هاي آباداني، بلوف‌هايي كه بخشي از داستان را تشكيل مي‌دهند، آرزوها و خاطره‌ها و مرزي كه گاهي محو مي‌شود چيزهايي است كه در رمان «رئال مادريد» به چشم مي‌آيد. اين رمان را محمد طلوعي نوشته و نشر افق (76331466) آن را در 136 صفحه و با قيمت 6500 تومان منتشر كرده است.


بازي برگشت بهرام بود و چهل‌وپنج متر تا دروازه، هيچ‌وقت در زندگي‌اش همچين چيزي برايش پيش نيامده بود. هيچ‌وقت تك‌به تك نشده بود آن هم از اين همه فاصله. عبد از روي نيمكت داد مي‌زد: «برو، برو تا دفاع نيومده.» بهرام به دهان عبد نگاه مي‌كرد و شكل كلمه‌ها را توي هوا مي‌ديد. شكل ب مثل قايق بود، شكل ر مثل پارويي توي آب و شكل واو حباب‌هايي بود كه وقتي پارو به آب مي‌خورد روي آب مي‌آيد. بهرام توي دهان عبد قايقي مي‌ديد كه كسي تويش نشسته بود و در درياي توفاني پارو مي‌زد. بهرام سعي كرد توپ را با روي پا نگه دارد، اما توپ افتاد جلوي پايش و رفت گوشه، دويد طرف توپ، زد توي سر توپ و برگشت به خط مستقيم طرف دروازه. هميشه رو به دروازه بدو، اين عمل اصلي با صداي آقا جلالي توي گوشش بود. آن‌كه توي قايق نشسته بود سرش را بالا كرد و داد زد: «خدا، يه دقيقه بگو اين باد وايسه.» دروازه بود و توپ كه زير پاي بهرام نمي‌چرخيد، به اختيارش نبود، هر طرف كه دلش مي‌خواست مي‌رفت. بهرام گذاشت مرد توي قايق دوباره داد بزند. ابرها كنار رفتند، آسمان صاف شد. دروازه بود و چهل متر ديگر كه بهرام بايد مي‌دويد. آقا جلالي نشسته بودروي زمين و مي‌خنديد. خُل خُلي مي‌خنديد و به بهرام نگاه مي‌كرد. ابو ايستاده بود و چيزي نمي‌گفت. رئالي‌ها ده نفري مي‌دويدند طرف توپ. دروازه‌بان دودل بود كه جلو بيايد يا توي محوطه بماند. عبد داد زد: «هر كاري مي‌خواي بكن. با چشم بسته هم گل مي‌زني.»

10897106 1511500169114066 3781226362347382700 n - طلوعی‌های پدر و پسر

طلوعی‌های پدر و پسر

طلوعی‌های پدر و پسر 900 600 modir

گزیده‌ای از یادداشت عباس عبدی بر «تربیت‌های پدر» که در ماهنامه‌ی تجربه، شماره 33، آذر Asian mail order brides magazine – Asian brides for sale online! 93 منتشر شده است

 


تربیت‌های پدر، مجموعه‌ای از پنج داستان کوتاه است با موضوعاتی نزدیک به هم و حضور محوری «ضیاء» پدر راوی در همه آنها. داستان‌هایی که به جزئیاتی از رابطه پدر و پسر در یک بخش و کشف وجوهی از ارتباط پدر با سایر اعضای خانواده در بخش دیگر می‌پردازند. حوادث یک دوره سی ساله زمینه خاکستری توام با رنج و اندوه و ابهام رابطه بین دو کاراکتر اصلی را شکل می‌دهند. داستان‌ها اگرچه مستقل از یکدیگرند و هر یک شروع و پایان ویژه خود را دارند اما به دلیل کیفیتی که گفتم در لایه زیرین به هم پیوسته اند و تا حدود زیادی اسباب مطالعه یک رمان خوب را فراهم می‌آورند.

آنچه کتاب را سمت و سوی سراسری می‌دهد، جست‌وجوهای راوی (پسر) است برای درک ضیاء (پدر) حال و بیشتر ضیاء دوران کودکی و نوجوانیش و در ادامه رسیدن به نقطه تفاهم نسبی با او، چرا که به هشیاری دریافته است نه تنها قادر به تغییر گذشته نیست بلکه قضاوت‌های قبلی‌اش به تدریج با دریافت اطلاعات تازه و کشف رازهای نگفته با تغییرات و تعدیلات قابل اعتنایی مواجه است. تلاش راوی و جست‌وجوهایش برای رسیدن به آینده‌ای فاقد نفرت، بدون ابهام و بدون دغدغه برقراری رابطه‌ای تازه برای حفظ چیزی در گذشته، در حال یا آینده با پدر است. قرار نیست اتفاق تازه‌ای بیفتد، رابطه تازه‌ای پایه‌ریزی شود یا چیزی از رابطهدردآلود این دو در گذشته ترمیم یا تفسیر تازه شود. و اگر این وظیفه تماما بر عهده راوی باشد، نمی‌خواهد به اصطلاح زندگی بر خرابه‌های نوی جهان زلزله‌زده دوره سی ساله بنا کند. او پای روایت پنجگانه خود نشسته که در نهایت به آرامش یا تعادلی برسد و بگذارد و برود بدون این که جهان ضیاء را ویران کند. شاید حاضر کردن مادر و نقل قول‌هایی از او که گاها تعیین کننده و تمام کننده به نظر می‌رسند از یک طرف ناشی از حقانیتی است که راوی برای درک و قضاوت گذشته خود از زندگی بدون حضور پدر قائل است و از طرف دیگر نشانه عدالت‌خواهی و تساوی‌طلبی و نگاه واقع‌بینانه راوی است از گذشته‌ای که کم‌کم و در طول روایت به نمایش می‌گذارد. همین امادگی ذهنی راوی برای کنار آمدن با گذشته (و پدر خود)، از او شخصیتی دوست داشتنی و آگاه می‌سازد که یاد گرفته است هر مساله و هر فردی را در شرایط خاص خود ارزیابی کند. اگرچه طلوعی در بیان این بخش و این وجه از داستان‌های خود بسیار موفق بوده، اما در آن بخش که به هر حال اجبار می‌یابد نسبت به نفس حوادث نیز قضاوت کند و به عبارتی از سکوی بلندتری به آن دوره تاریخی نگاه کند چندان تلاشی از خود نشان نمی‌دهد. و اگر بگویم باز هم این از هشیاری طلوعی است که در حوزه‌هایی که تجربه زیستی کافی (به لحاظ سن‌وسال نویسنده) ندارد و خود مستقیم شاهد حوادث و جریان‌های تاریخی و اجتماعی نبوده، کمتر وارد می‌شود.