كتاب‌ها

IMG 5937384824109 - انتشار تابستان 63 به ایتالیایی

انتشار تابستان 63 به ایتالیایی

انتشار تابستان 63 به ایتالیایی 750 500 modir

تابستان 63، دومین داستان از مجموعه داستان «تربیت های پدر» به ایتالیایی ترجمه و در شماره ین ماه مجله اینترناسیوناله منتشر شد

11403391 10153306674666760 8400615580987712692 n1 - انتشار تابستان 63 به ایتالیایی

Real H - از آبادان تا مادرید

از آبادان تا مادرید

از آبادان تا مادرید 500 243 logos

 نگاهی به رمان «رئال مادرید» محمد طلوعی

آزاده نجفیان، فصلنامه کتاب کودک و نوجوان ، بهار 1394 – شماره 5 (8 صفحه – از 41 تا 48)

چکیده

رئال مادرید جدیدترین کار محمد طلوعى است. او این بار تلاش کرده است تا بخت خود را در خلق اثرى در حوزة رمان نوجوان بیازماید. در این نوشته سعى شده است تا رمان مذکور از جنبه هاىمختلف مورد نقد و بررسى قرار گیرد.

کلیدواژه
رئال مادرید، عناصر داستان، نقد.

Download (PDF, Unknown)

Real H - فقط بچه‌ها بخوانند!

فقط بچه‌ها بخوانند!

فقط بچه‌ها بخوانند! 500 243 modir
  • 345183 - فقط بچه‌ها بخوانند!

    رئال مادريد

    مروری بر رئال مادرید. محمد طلوعی

  • زری نعیمی. نشریه جهان کتاب سال 19، شماره 11 و 12

رابطه‌ی من و فوتبال فاجعه است. هروقت همه پای تلویزیون میخ شده‌اند برای تماشای بازی، من نیستم. رفته‌ام. یا توی اتاق هستم با درهای بسته، . یا توی آشپزخانه غیراپن با درهای بسته. یا هرجای دیگری که اثری از فوتبال و سروصدایش نباشد. بحران من و فوتبال، بالاخص فوتبال و فوتبالیست ایرانی، آن‌قدر وخیم و عمیق است که پایش به «اخبار» هم می‌رسد. رُس همه خبرهای داخلی و جهانی را درمی‌آورم تا می‌رسد به اخبار ورزشی به خصوص فوتبال، یا می‌خوابم یا خاموش می‌کنم یا می‌روم به گوشه و کنار خانه برای رتق و فتق امور تا تمام بشود. همه این‌ها را نوشتم تا از «رئال مادرید» بگویم.

خوشبختانه، رئال مادرید یک رمان است. بچه‌های اهواز: عبد، مرتضی، محمدکمال، بهرام، حمود، اصغر، ضیاء، نعیم، خداداد، شنون، رضا و حنیف جمع شده‌اند در یک تیم. آن‌ها بعد از دعواها و بزن بزن‌های خونین و قاتی شدن عرق‌های تن شان و خون هایشان با هم، شده‌اند یک تیم به مربی‌گری آقای جلالی: «برنده و بازنده مهم نبود، مفصل دعوا می‌کردند، آن قدر از دماغ و دهان و دست و پایشان خون می‌رفت که می‌توانستند بانک خون تأسیس کنند. خونشان قاتی شده بود، خون سر این در خون دماغ آن یکی، برادرهای خونی شده بودند. تیم شده بودند» آقای جلالی هم کله‌اش مثل تیمش باد دارد و پر است از ادعا. یکی از ادعاهای او که همه تیم راستی راستی باورش کرده بودند، مربوط می‌شد به ساعت آقای مربی. او می‌گوید «پله» بازی او را دیده و آن قدر شیفته روپایی هایش شده که بلافاصله ساعتش را باز کرده و هدیه داده به او.

رابطه من و فوتبال فاجعه است. اما در حال خواندن رئال مادرید هستم که غیر از فوتبال و مسابقه چیزی ندارد. آقای مربی بعد از پله ادعا می‌کند فوتبال یعنی پنج عمل اصلی و دیگر هیچ: «همیشه رو به دروازه بدو. به پیراهن هم رنگ خودت پاس بده. چشم هایت را وقتی توپ روی هواست نبند. صورت کسی را که روی پایت تکل رفته فراموش کن اما شماره اش یادت نرود. وقتی توپ بین تو و حریف است، یعنی کسی صاحبش نیست.»

این تیم نوجوان که هنوز پنج عمل اصلی اش را یاد نگرفته، هنوز اول راه تمرین و آموزش است، هنوز از پس تیم‌های هم سن و سال خودش در اهواز برنیامده، دچار توهم خودبزرگ بینی می‌شود. آن هم با خواندن این خبر: «شعبه رئال مادرید در دبی برای بازی در تیم اصلی رئال مادرید از بازیکنان منطقه خاورمیانه  امتحان می‌گیرد.» بچه‌های خوش خیال و مربی از همه جا بی خبرشان دست به دست هم داده اند و می‌خواهند بروند دبی تا در یک بازی توفانی، شعبه رئال مادرید را سوراخ سوراخ کنند و از آنجا بی برو برگرد شیرجه بزنند در بغل رئال مادرید اصلی و دوش به دوش رونالدو بالا و پایین بپرند: «توی  سر همه رفته بود که قوهای سپید مادریدی بشوند.»

رابطه من و فوتبال فاجعه است. اما در حال خواندن رئال مادرید هستم. این یک کتاب است. نمی‌توانم با آن مثل اخبار رفتار کنم. نمی‌توانم نبینمش و بروم توی اتاق، در را هم ببندم تا صدایش نیاید. رمان را نمی‌توانم مثل تلویزیون خاموش کنم. نمی‌توانم تا فوتبال و خبرهایش می‌آیند بزنم روی کانال دیگر تا از اخبار داعش بگویند و بدن‌هایی که تکه پاره می‌شوند و سرهایی که بریده و بناهای تاریخی که منفجر می‌شوند. یا خبرهای اسیدپاشان و دختران ایرانی و سوزاندن زندگی و سرنوشت شان یا اخبار متراکم و تکان دهنده کوبانی و دخترانی که بدون ترس رودرروی داعش ایستاده‌اند و می‌جنگند. یا بزنم کانال را روی سی ان ان تا بشنوم یک دختر شرقی و مسلمان و هفده ساله (ملاله یوسف‌زی) جایزه صلح نوبل را گرفته است. کتاب کانال دیگری ندارد. فقط فوتبال پخش می‌کند. نمی‌توانم بروم آشپزخانه و چای دم کنم. فرقی نمی‌کند رمانش خوب باشد یا بد. وقتی پای کتاب وسط می‌آید، همه آن نمی‌توانم‌ها و فاجعه‌های وخیم پا پس می‌کشند.

رابطه من و فوتبال فاجعه است. اما هنرنمایی نویسنده در عنوان گذاری فصل هایش خارج از قلمرو فاجعه است: پنج عمل اصلی ساعت پله، سفرهای سندباد، جزیره سرگردانی، خدمتکاران اژدها، خدا ابو را پا به توپ آفرید، درخت انجیر معابد، رویای آدم های کور، چه کسی بود صدا زد جمشید، خواب خواهرهای ناتنی، فرار بزرگ، به وقت گرینویچ، خواب‌های خن و… با ظرافت و تیزهوشی انتخاب شده‌اند. تلفیقی از رمان های بزرگ و فیلم‌ها. نویسنده هم تا حدودی از پس ایجاد ارتباط های منطقی و درونی عنوان‌ها با محتویات فصل‌ها برآمده. بهترین ارتباط در فصل درخت انجیر معابد شکل گرفته. هم تداعی‌کننده ی رمان احمد محمود است در ذهن خواننده، هم پناهگاه تنهایی و آوارگی تیم در کشور دبی.

رابطه من و فوتبال فاجعه است. اما خوشبختانه رابطه من و رمان رئال مادرید «فاجعه» نیست. داستان فقط روی یک پا ایستاده است: ماجرا. نویسنده برعکس آقای جلالی، تیم رمانش را خوب مدیریت کرده، ماجرا از نفس نمی‌افتد. یکسره در حال دویدن است و حرکت. خسته نمی‌شود. لنگ نمی‌زند. کند و شل نمی‌شود. یک جورهایی تلاش کرده مثل تیم‌های حرفه‌ای بازی کند. یکسره دویدن و از نفس نیفتادن. هرچند چاشنی خوش‌پنداری و توهم آن خیلی زیاد شده و طعم و رنگ داستان را تغییر داده و کوشیده تا زهر و تلخی داستان را بگیرد. برای همین هر جا تیم دچار مشکلات واقعی چنین سفر بی برنامه و بی پایه‌ای  می‌شود و در هچل می‌افتد، یک ناجی و یک موقعیت فرار خلق می‌کند. هرجور شده اوضاع درهم و برهم را جور می‌کند. شده از زیر زمین یا با کاشتن شخصیت بهرام که مثلا مغز متفکر تیم است. بازیش خوب نیست. اما راه حل هایش برای موقعیت‌های بحرانی حرف ندارد. از کش رفتن شناسنامه‌ها و دروغ به خانواده‌ها برای رفتن به اردوی داخلی  فوتبال تا فرار از پلیس و گیر افتادن و… یا حضور محمد کمال و قدرت پیش دانایی او و نگاه تیز شنون و… داستان یک پیش فرض را سرلوحه خود قرار داده: وقتی اراده کنی و چیزی را بخواهی، کمی هم تلاش کنی، همه چیز خودش خود به خود جور خواهد شد. نه لازم است کار کنی، تمرین کنی، آموزش ببینی مسیر را مرحله به مرحله طی کنی و نه تخصص حرفه ای لازم است. اراده کن، بخواه، بگو بشو می شود. برای همین داستان همه عوامل را طوری کنار هم می‌چیند تا تیمی بی تجربه، خام، بدون آموزش، با مربی‌ای که همه عمرش باخته و فقط رجز خوانده و شعار داده، به همه آنچه خواسته‌اند می‌رسند. تیم و مربی‌اش حتی برای مسابقه ثبت نام نکرده‌اند. اما داستان آن را با «ابو» (بازیکن قدیمی فوتبال) ردیف می‌کند، با این که چهار گل می‌خورند، در دقایق پایانی، با اعمال قهرمانانه، چهار گل به تیم رئال مادرید می‌زنند. آن چنان که دهان تیم رئال به اندازه یک اقیانوس باز می‌ماند. و هنوز هم دهانش از این شگفتی آفرینی بازمانده و متحیر است.

رابطه من و فوتبال فاجعه است. رابطه داستان و شخصیت پردازی هم فاجعه است. گفتم که داستان فقط یک پا دارد: ماجرا. اگر خوش خیالی ها و پایان خوش تحمیلی را زیرسبیلی رد کنیم، داستانی ساده و خوش‌خوان است. اما شخصیت‌هایش از دست رفته‌اند. به برخی از آنها مثل بهرام و محمدکمال نوک زده، بقیه را هم سپرده به دست فراموشی. شاید رابطه نویسنده هم با شخصیت‌پردازی در داستان، مثل رابطه من و فوتبال فاجعه است.

داستان‌هایی از سکوت میان دو نسل، نگفتن و نپرسیدن

داستان‌هایی از سکوت میان دو نسل، نگفتن و نپرسیدن 150 150 modir

بازنشر از ایبنا – لینک مطلب

MtBk4 - داستان‌هایی از سکوت میان دو نسل، نگفتن و نپرسیدن

تربیت های پدر

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- کدام نویسنده است که نخواهد تا مرز سلول‌های مغز و تا تپش قلبش به هنگام نزدیک کردن قلم به کاغذ به خواننده نزدیک شود؟

نویسنده تربیت‌های پدر تلاش می‌کند تصویری از خود و همزمانه‌هایش به خواننده بدهد. او در پی ارائه  چکیده ای از گفت‌وگوهای ذهنی نسل خویش است و می‌خواهد خواننده بداند که او چه تصویری از خود و جامعه‌اش دارد. او خواننده را با خود سوار ماشین زمانی می‌کند که با احساسات و افکار خویش ساخته است.

در داستان‌های این مجموعه پیش و بیش از هر چیز نمادها و نشانه‌ها خود را به رخ می‌کشند. آنها به تاریخ وقایع سیاسی – اجتماعی، افراد، افعال، نقش‌ها، پدیده‌ها، اشیاء، مکان‌ها، احساسات، و … اشاره می‌کنند. اشاره‌هایی که با آنها می‌توان همچون دماسنجی دمای بدن خواننده را وقتی که زود یا دیر یا چیزی میان این دو روی محوری از دسترسی به مقصود نویسنده حرکت می‌کند، سنجید.

داستان‌ها، از جنس زمانه‌اند و نقش یک مقطع خاص تاریخی در آن‌ها پر رنگ تر می‌نماید. بنابراین شاید اگر قلم نویسنده یاری نمی‌کرد، روایت‌ها بیشتر به سمت «گفتن» می‌رفت تا «نشان دادن». اما خواننده پس از خواندن هر یک از آنها می‌تواند به تصاویر ایجاد شده در ذهن خود بازگردد و تعدد و تنوع آنها را اندازه بگیرد؛ مخصوصاً اگر به یاری نشانه‌ها به همدلی قابل توجهی دست یافته باشد.

تعامل نشانه‌هایی همچون پدر، مادر، راوی یا محمد، سارا، و شخصیت‌های مقابل با هم و همه اینها با سه  مقطع زمانی گذشته، حال و آینده در داستان‌ها مجری پیشبرد روایت‌ها یا به عبارتی پیشبرد تاریخ اند و این تعامل برای خواننده عین بازی و برای هم نسل‌های محمد عین زندگی است. 

داستان‌های این مجموعه قصه‌هایی از سکوت بین دو نسل هستند؛ نگفتن و نپرسیدن و گم شدن در کوچه پس کوچه‌های وقایع، برای رد گم کردن. اما در تاریخ رد گم نمی‌شود و گویی مقصود اصلی از روایت این داستان‌ها خود آگاه و ناخودآگاه همین است. رد تاریخ گم نمی‌شود مثل امضایی در داستان تابستان 63 که ختم می‌شود به گوش شنوای پسر برای شنیدن داستان مسافر قطاری که پنداری مسافر عادی هم نیست و گم نمی‌شود چون پسر می‌داند، سر سرور چه آمده. باز در داستان نجات پسردایی کولی هم رد تاریخ گم نمی‌شود چون همیشه مادر و پسری هستند که روی میز بازی کنند.

در داستان made in denmark و آسایشگاه‌های روانی که تعطیل نمی‌شوند حتی بعد از داستان دختردایی فرنگیس و اگر پسر مسواک نزده و معتاد باشد، باز هم گوگل هست و گرچه نویسنده در داستان انگشتر الماس می‌گوید که پدر و پسر در یک وضع عاطفی از پیش تعیین شده گیر کرده‌اند؛ ولی رد تاریخ این را نمی‌گوید حتی اگر پسر این عقیده را از پدر به ارث برده باشد که «شغال دارد به او می‌خندد»

بنابراین «پرسش» به عنوان یک مسأله فلسفی درحوزه  سیاسی – اجتماعی به شدت در متن داستان‌ها مطرح می‌شود و این بار «روایت» ما را به اندیشیدن درباره همین مسأله فرا می‌خواند تا برخی فیلسوفان نگویند که داستان به چه کار می‌آید!

در جای جای داستان‌های این مجموعه می‌توان رد پای وقایع تاریخی را در قالب نشانه‌ها مشاهده کرد و نویسنده از نشانه‌ها و فرم روایتی متن استفاده می‌کند تا مقطعی خاص را از دیدگاه جامعه شناسی تاریخی و روانشناسی اجتماعی را مورد بررسی قرار دهد. این  نمونه ای از کاربرد روایت در تحلیل و بررسی‌های سیاسی – اجتماعی است.

نویسنده در مجموعه داستان خود در حد بیان خویش و زمانه خویش باقی نمانده است. او در جای جای کتاب مواضع مختلف هم نسلانش در مقاطع زمانی و وقایع و جریان‌های مختلف را بازتاب می‌دهد و این کارکرد محتوای داستان‌هاست که می‌تواند – البته اگر باب تعامل با نسل او بیشتر باز شود – به ما بگوید که تا چه اندازه در بیان و مواضع  هم زمانه‌های خویش موفق بوده است. 

نویسنده داستان‌ها را بیشتر از آنچه حکایت نسل خود باشد، همچون داستان دیگران حکایت می‌کند.  محمد در داستان‌ها کم رنگ تر از دیگران است؛ شاید چون بیش از دیگران معروض حوادث است. او زمانه و آدم‌های آن را پر رنگ تر می‌بیند و وقایع برایش پر از علامت پرسش اند. نویسنده  با کمرنگ کردن راوی گویی قصد دارد به ما بگوید «کسی از ما نمی‌پرسد: تو را چه می‌شود؟» چیزی که ما مکرر از زبان فرزندان آن زمانه می‌شنویم.

اما چرا نام کتاب «تربیت‌های پدر» است؟ برای پسری که از خود و زمانه خویش می‌گوید حذف نقش پدر در آنچه ضمن انقلاب، جنگ، مهاجرت، جنون، اعتیاد و حتی کسوف رخ می‌دهد؛ دشوار است. شاید برای همین است که می‌گوید: «گرچه دستهای تو بزرگ اند دستهای من هم یک روزی بزرگ می‌شوند

نشر افق کتاب «تربیت‌های پدر» را در هزار و 500 نسخه به قیمت پنج هزار و 500 تومان منتشر کرده است.