Uncategorized

انگشتر الماس

انگشتر الماس 150 150 modir

آسمان روشن شد و ضیا از توی چادر درآمد و به آسمان نگاه کرد، مثلِ آخرین آدمی که از یک استادیوم فوتبال درمی‌آید و تیمش باخته. بلند شدم و رفتم کتری را از روشویی عمومی پارک پرکردم و گذاشتم روی چراغِ سفری که در ارتفاع و فشار و بادِ کوهستان هم کار می‌کند. ضیا که از دست‌شویی عمومی کنارِ زاینده‌رود برگشت، چای شیرین و خرما و شکلاتِ تلخ خورد در سکوت. تا این‌جا را با همین سکوت آمده بودیم، می‌شد یکی دو کلمه حرف بزنیم. می‌شد مثلا بگویم: «همه‌چیز طبقِ برنامه‌س.» یا بگویم: «همین‌طور بریم تا فردا صبح می‌رسیم.» یا بگویم: «شبِ شیرازم قشنگه.» اما هیچ‌چیزی نگفتم.

ضیا جرعه‌ای از چایش را مزه کرد و آرام گفت: «بگو کی رو دیدم دیروز؟» همه دیروز را با هم بودیم. نمی‌شد کسی را دیده باشد که من نبینم، گفت: «رفته بودی کتری بیاری؟»

می‌خواستم از سرم باز کنم، گفتم: «عمو کیا رو دیدی؟»

چشم‌هاش گرد شد، نه از حدس درستم چون حتما غلط بود، چون عمو کیا مرده بود ولی چشم‌های پدرم گرد شد. بعد از عملِ لیزیکش می‌شد تعجب‌ را توی چشم‌هایش دید، تا قبل از آن، همه چیزهایی که می‌شود در چشم‌های یک آدم خواند زیرِ عدسی‌های کلفت پنهان بود. یعنی نمی‌شد گفت من توی چشم‌هایش عشق دیدم، نفرت دیدم، شوق دیدم.

گفت: «پنج‌شنبه است؟» دست کرد توی جیبش و دوهزارتومان درآورد. «این رو خرما بگیر خیراتِ عموت.»

می‌توانستم دوهزار تومان را نگیرم یا بگویم خودت بگیر یا مثلا سر تکان بدهم و آن‌ور را نگاه‌کنم ولی دست دراز کردم و پول را گرفتم، گفتم: «شیراز، شیراز می‌خرم. دعای شیرازیا گیراتره.»

همه‌چیز را جمع کردم و بارِ ماشین کردم، ضیا سر جایش با لیوان استیل نشسته بود. رفتم پشتِ رُلِ ایمپالا و بوق ‌زدم. سه‌بار بوق ‌زدم تا نگاهش به من افتاد و آمد نشست توی ماشین. تا دهبید زیرِ صد مایل نرفتم. ایمپالا پرواز می‌کرد، ضیا عقب نشسته بود و هر وقت که از توی آینه نگاهش کردم چشم‌هایش گرد بود؟ برای این‌که نپرسم از چی تعجب کردی گفتم: «کی رو دیدی؟»

«ضیا یادت می‌آد؟ ضیا ترابیان.»
«همونی که عکاسی داشتید؟ دخترش یادم می‌آد، فامیلی‌ش ترابیان بود؟»
«نه فامیلی‌ش یه چیز دیگه‌ای بود، عوض کرد گذاشت ترابیان.»
«چی بود؟»
«یادم نیست.»
«قبلنا این‌چیزا یادت می‌موند.»


منتشرشده در شماره11(اسفند 90وفروردین 91) مجله داستان همشهري

Turtle Was Singing My Poem

Turtle Was Singing My Poem 150 150 modir

It was neither your poem
nor any one asian brides online else’s.
Fallen on its back,
the wretched shell-back turtle
was singing my poem,
and with each stanza a renewed rhythm:

Someone’s fallen upside down!
Someone’s stabbed in the back!

He looks over his head
where the wind is carrying your footsteps,
and the waves are washing away all traces of you.
Turtle is singing my poem,
singing with the refrain:
Help me back again.


(c)Mohammad Tolouei

translated by Farzaneh Doosti & Martin Turner

ادبیات ایران خواننده طبیعی ندارد

ادبیات ایران خواننده طبیعی ندارد 150 150 modir
چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۸:۰۰

طلوعی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) با ابراز خرسندی از وضعیت حاکم بر بازار نشر کودک ونوجوان عنوان کرد: به نظر مي رسد که کودک ونوجوان حال حاضر جامعه ما به عنوان یک مخاطب به رسمیت شناخته شده است و به صراحت می توان گفت که بازار كتاب كودک ونوجوان، تنها بازار جدي ادبيات و كتاب در ايران به شمار می رود.

وی ادامه داد: در حال حاضر پدیدآورندگان کتاب کودک ونوجوان به عنوان اصلی‌ترین کنشگران صنعت نشر در مقایسه با گذشته جایگاه شایسته تری پیدا کرده اند و به نظر می آید که این حوزه فارغ از جوايز و دخالت هاي به جا و نابه‌جای فرهنگي دولتي و غيردولتي، خوانندگان طبيعي خود را تا به امروز پيدا كرده است.

به گفته طلوعی مشکل کلی اصلی ادبیات ایران این است که خواننده طبیعی ندارد؛ یعنی کتاب باید توسط نهادهای دولتی تولید و تبلیغ شود تا بفروشد یا جایزه بگیرد و نقدهای مفصل درباره آن نوشته شود تا خوانده شود. به همین دلیل اعتماد عمومی نسبت به آن وجود ندارد. خواننده‌ای هم که به صورت طبیعی نویسنده‌ای را دنبال می‌کند و کتاب‌هایش را می‌خواند در ادبیات ما وجود ندارد یا اگر هم هست طرفدار ادبیات عامه‌پسند است. ما به ادبیاتی نیازداریم که بدون پشتیبانی دولتی خواننده اش را پیدا کند اما آنچه که واضح به نظر می رسد این است که گویا نسل جدید نویسنده‌ها لذت مخاطب از متن را درک کرده‌اند.

این نویسنده و مترجم گفت: به نظر می آید که تيراژ كتاب كودک در كليت پايين نيامده بلكه تنوع عناوين آنها باعث شده تيراژ كمتري از يک عنوان كتاب عرضه شود که اين موضوع يكي از آفت هاي اساسي نشر كتاب کودک ونوجوان در اين سال‌ها به شمار می رود و ناشران به جاي سرمايه گذاري و تبليغات براي چند كتاب خيلي خوب، سرمايه شان را روی چندين كتاب معمولي تقسيم مي كنند تا به این وسیله حاشيه ريسک سرمايه شان را پايين بياورند.

طلوعی علت توجه بیش از حد ناشران به بحث ترجمه کتاب‌های کودک ونوجوان را به این دلیل دانست که نويسندگان خارجي به نسبت نویسندگانی که در داخل کشور برای کودک ونوجوان می نویسند، به حوزه هاي به روزتري از زندگي كودكان و نوجوانان نزديك شده اند؛ نکته‌ای که کمتر نویسنده کودک ونوجوان ما به آنها پرداخته است.

وی اضافه کرد: مميزي در كتاب كودک چندوجهي است، هم اخلاق گرا و آموزشي است و هم سعي در پنهان كردن بسياري از تلخي ها از دوران كودكي دارد. به نظر بنده در حوزه كتاب كودک ونوجوان مميزي انجمن هاي مردم نهاد حتي از دولت نیز سختگيرانه تر است، سال هايي يادم مي آيد كه اعضاي شوراي كتاب كودک داستان‌هاي هارور را براي كودكان تحريم كرده بودند و چاپ كتاب ترسناك براي كودكان را جنايت مي دانستند. البته امروز آن تعصبات ديگر وجود ندارد اما اشكالاتی از آن زمان هنوز که هنوز است وجود دارد.

طلوعی گفت: با مميزي دولتي در اين حوزه به شدت مخالفم، چون به نظرمی آید که دولت و نهادهای فرهنگی ما توان اجرای آن را ندارند. به عنوان مثال ناشر در كتاب رئال مادريد به من توصيه كرد كه يكي از شخصيت ها كمتر سيگار بكشد و من قبول كردم و چندجايي از داستان سيگار را از دست شخصيت درآوردم، چون به نظرم اين توصيه درست مي آمد. درواقع مميزي در آثار كودكان گاهي ظرافت هايي دارد كه به نظرم نهاد دولتي توان اجراي آن را ندارد و بايد حتما به اهل فن آموزش و تربيت كودكان سپرده شود.

این نویسنده در ادامه یادآور شد: خوشبختانه در حال حاضر در کشور، نویسندگان، شاعران و مترجمانی که در حوزه کودک ونوجوان قلم می زنند، بسیار به روز و توانمند هستند و به نظر نمی‌آید که سوژه هایی که آنها برای نوشتن برای کودک ونوجوان انتخاب می کنند، تکراری باشد، از این‌رو این عامل به نسبت سایر عوامل دخیل در کاهش اقبال کودک ونوجوان امروزی به بحث کتاب و کتابخوانی نمی تواند از عوامل تاثیرگذار در این حوزه باشد.

طلوعی اظهار کرد: سياست هاي دولت در تمامی حوزه‌های فرهنگ بايد تنظيمي باشد، يعني بايد ببينيد كجا كار لنگ است و برود سراغ آن، اما متاسفانه نهادهای فرهنگی و زیربط در کشور ما هميشه در حوزه فرهنگ به صورت وارونه عمل مي کنند و اتفاقا دولت سراغ جاها و زمینه هایی می رود كه رونق دارند و با دخالت در آن حوزه ها نیزهمان نيمچه رونق را نیز از بين مي‌برد . به نظرم بهترين سياست‌گذاري دولت در زمينه كتاب كودک اين است كه كاري به كار آن نداشته باشد!

باطل‌السحرت را بخوان و غیب شو

باطل‌السحرت را بخوان و غیب شو 150 150 modir

به نستعلیق فلس‌هات را درآر

پری آّب‌های عمیق

جلوت و خلوت ندارد این شهر

همه چشم شده برای تکبیر و آفرین

فتبارک الله به این ابرو

نافت فاصله‌ی دو سر نون

بگو کجا گم کردی طلسمت را رعناتر از الف‌های سه‌‌نقطه

به شکسته نستعلیق صدای راه رفتنت توی اتقلاب چه می‌شود

میان چشم این همه چشم

به نقش زنی که ساغری دارد و می‌پیچد دورم

در تعلیق لبی که تا ابد طعمش را جامی دارد

دستی توی هوا

همیشه نزدیک و دور همیشه

بکن ورق را و بپوش

پری شدی از بس لخت ماندی توی ایستگاه اتوبوس

درهای بهشت بسته است

نه جهنمیدنی

نه امید جنبیدنی در این نقش‌ها

به تحشیه‌ی بدخطی نوشته‌اند

ساقیان لاابالی در طواف

همین باید باطل السحرت باشد

بخوان و غیب شو